گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست
جلد دوم
22 پاره‌ای از مسائل حجاج شیعه و شیعیان مقیم حرمین در دوره صفوی‌





درآمد بحث‌

مشكلات ناشی از اختلافات میان سنیان و شیعیان در تاریخ هزار و چهار صد ساله اسلامی برای هر دو گروه، اندك نبوده و بهای زیادی بابت این اختلاف، پرداخت شده است. یكی از مواقع بروز این مشكلات، روزهای برگزاری مراسم حج، در حرمین شریفین بوده است؛ جایی كه بیش‌تر، سنیان بر آن حاكم بوده و تنها در زمان‌های كوتاهی شیعیان، نفوذی و یا دولتی مختصر و كوتاه داشته‌اند. تصادم شیعه و سنی در آن محیط، دلایل تاریخی خود را دارد و تا به امروز هم، افزون بر وجود تعصب مذهبی موجود در این كشور، مشكل اختلاف، به عنوان یك عامل تشنج در روابط دو گروه شیعه و سنّی، در آن‌جا و سایر بلاد اسلامی مطرح است. بنای آن داریم تا در این نوشتار، نگاهی به مشكلات حجاج شیعی در ایام حج در حرمین شریفین در دوره صفوی داشته باشیم. از آن‌جا كه در جای دیگری مسائل مربوط به حجاج ایرانی و شیعه مذهب را در دوره قاجار به تفصیل نوشته‌ایم، «1» لازم نیست به آن دوره بپردازیم، اما برای مقدمه، یك اشاره اجمالی به آنچه مربوط به پیش از عصر صفوی بوده، ضروری است. «2»
تشیّع در مدینه، از ابتدای شكل‌گیری آن مذهب، جریان فعالی در این شهر نبوده و حتی حضور امامان علیهم السلام در آن‌جا كه تا اوائل امامت امام هادی علیه السلام جز در مواقع
______________________________
(1). بنگرید: جعفریان، حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، مقالات تاریخی، دفتر هشتم، 171- 270؛ و نیز مقاله «تاریخ تشیع در مكه، مدینه، جبل عامل و حلب و دمشق» در مقالات تاریخی، دفتر چهارم، صص 45- 55 درباره نخاوله مفصل‌ترین مقاله با این مشخصات چاپ شده است:
،
TNESERP DNA TSAP ANIDEM NI YTINUMMOC ETIIHS A, ALIWAHKAN EHT. EDNE RENREW. 7991, nedidl, llirB. 3, 73 amalsl sed tlew eid
ترجمه این مقاله، توسط مؤلف همین سطور، در مجله میقات حج، ش 25، 31 چاپ شده است.
(2). همچنین بنگرید: جعفریان، احكام و فرامین حج در زمان ایلخانان، مقالات تاریخی، دفتر ششم، صص 151- 169
ص: 826
اندكی در زمان امام كاظم و امام رضا علیهما السلام استمرار داشت، تأثیر جدی بر رشد آن نداشته است. در واقع، این شیعیان سایر شهرها بودند كه برای دیدار امامان به این شهر می‌آمدند و آموزش‌های لازم را فرا می‌گرفتند.
بعدها از قرن سوم به این سو، به تدریج شماری از سادات بنی الحسن بر این شهر حاكم شدند و قدرتشان در قرن چهارم رو به فزونی نهاد. پرسش مذهبی مهم درباره آنان، این است كه آیا گرایش سادات حسنی به مذهب تشیع بوده است یا تسنن؟ در صورت نخست، این گرایش زیدی بوده است یا امامی؟ آنچه كه مسلم است، این كه، تشیع موجود در سادات حاكم بر مدینه و مكه، بیش از همه، زیدی بوده است؛ با این حال، به دلیل اهمیت جهانی این دو شهر، این افراد در نشان دادن موضع شیعی خود تندروی نداشتند و نهایت نشان مذهبی آنان، برقراری نماز جماعت به امامت یك امام زیدی، در كنار دیگر نمازهای جماعت مذاهب در مسجد الحرام و یا احیانا در مسجد النبی صلی الله علیه و آله بوده است. دوره تسلط فاطمی‌ها بر حجاز در قرن پنجم و اوائل قرن ششم، زمینه فعال‌تر شدن جریانات شیعی را در این شهر فراهم كرد. پس از آمدن ممالیك این وضعیت رو به افول گذاشت و سبب شد تا گرایش‌های شیعی در میان سادات حسنی این شهر كاهش یابد. «1» با این حال، به دلایلی كه چندان روشن نیست، تشیع در قرن هفتم در مدینه نیرومند بوده و شیعیان در حوالی میانه این قرن، تسلط بر مسجد النبی صلی الله علیه و آله داشته‌اند. این مطلب را می‌توان از رخداد ذیل دریافت.
در سال 654 آتش سوزی مهیبی در مسجد النبی صلی الله علیه و آله رخ داد. به نوشته مورخان، سبب این حادثه آن بود كه چراغی را كه یكی از فراشان مسجد به محلی آویزان كرده بود، آتش گرفت و او از عهده خاموش كردن آن بر نیامد تا آن كه به همه جا سرایت كرد. در این آتش سوزی هر آنچه در مسجد بود، از منبر و درها و خزائن و شبكه‌ها و صندوق‌ها و كتاب‌ها و پارچه حرم و غیره در آتش سوخت. «2» خبر به مردم شهر رسید و همگی برای خاموش كردن آتش تلاش كردند، اما تقریبا پس از سوختن همه چیز، آتش خاموش شد.
این حادثه‌ای بود كه در اثر بی‌توجهی یك فراش رخ داد؛ اما سنیان متعصب كه این زمان شاهد تسلط شیعه بر حرم بودند، آن را به بد یمنی تسلط روافض بر حرم نسبت دادند.
سمهودی می‌نویسد: ابراهیم بن محمد كنانی رئیس مؤذنان گفت كه بعد از حریق این دو بیت روی دیوار نوشته شده بود:
______________________________
(1). بنگرید: جعفریان، مقالات تاریخی، دفتر چهارم، ص 43
(2). سمهودی، وفاء الوفاء، ج 1، ص 599
ص: 827 لم یحترق حرم النبیّ لریبةیخشی علیه و ما به من عار
لكنّها أیدی الرّوافض لا مست‌تلك الرسوم فطهّرت بالنار سمهودی می‌افزاید كه این شعر را مجد الدین شیرازی به گونه‌ای دیگر آورده و پس از آن دو بیت دیگر نیز خطاب به روافض مدینه گفته شده است:
قل للرّوافض بالمدینة ما بكم‌لقیادكم للذم كل سفیه
ما أصبح الحرم الشریف محرّقاالّا لسبّكم الصحابة فیه در این ابیات، گفته شده است كه برخورد تند روافض درباره خلفا، سبب آتش سوزی شده است؛ اما روشن نشده است كه اگر سب اینان عامل آتش سوزی است، چرا مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله، در آتش بسوزد؟ ظریفی شیعی در پاسخ شعر فوق چنین سرود:
لم یحترق حرم النّبی لحادث‌و لكلّ شی‌ء مبتدع عواقب
لكن شیطانین قد نزلا به‌و لكل شیطان شهاب ثاقب «1» سمهودی پس از این می‌نویسد: این مسأله از آن روی بود كه در این زمان، شیعیان، بر مسجد و مدینه تسلط داشتند و قاضی و خطیب از آنان بود؛ به طوری كه ابن فرحون می‌گوید كه این زمان اهل سنت جرأت خواندن كتب اهل سنت را [به عنوان درس و تدریس در حرم] نداشتند. «2»
در این باره، منابع دیگر نیز كمابیش مانند این گزارش را ارائه داده‌اند. «3»
به نظر می‌رسد این تسلط، كوتاه مدت بوده و بعدها چندان تداومی نیافته است. زمانی كه مغولان به جهان اسلام حمله كردند و به تدریج دولت ایلخانی در ایران تشكیل شد، حرمین زیر سلطه كامل ممالیك در آمد؛ گر چه در ظاهر، حكومت در دست اشراف باقی ماند. در این دوره طولانی تا دوره صفوی، بروز و ظهوری از وجود شیعه به صورت مشخص در حرمین در دست نیست؛ اما به نظر می‌رسد كه در آغاز دوره صفوی، در طول قرن دهم، شیعیان جانی تازه گرفته و پس از آن كه ممالیك از میان رفتند، تا استقرار كامل دولت عثمانی، فرصتی برای فعالیت‌های شیعه در دو شهر به دست آمد. ابن حجر هیتمی (909- 974) در اثری كه با عنوان الصواعق المحرقة در رد بر شیعه نوشته، به حضور چشمگیر شیعه در مكه در قرن دهم، تصریح كرده و اساسا نگارش این اثر، از نظر وی، به
______________________________
(1). جزائری، زهر الربیع، ص 441
(2). سمهودی، همان، ج 1، ص 600
(3). نك: الذیل علی الروضتین، ص 164 (بیروت، دار الجیل)؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 495، (قاهره، 1411) درباره تسلط شیعیان و همین تحلیلهای كینه توزانه، نك: رسائل فی تاریخ مدینه، (تحقیق حمد الجاسر، 1392) صص 146- 150
ص: 828
ضرورت جلوگیری از رشد آنان بوده است. «1»
در قرن دهم هجری كه قرن برخوردهای تند عثمانی‌ها و صفوی‌هاست، رفت و آمد حجاج شیعه، به ویژه ایرانی‌ها همراه با سوء ظن فراوان عثمانی‌ها بوده است. در واقع، نگاه عثمانی‌ها به شیعیان، بر پایه این باور بود كه شماری از آنان، ممكن است برای جاسوسی به سرزمین عثمانی وارد شده و از مسیر ورودشان به این منطقه تا رفتن به شام و مدینه و مكه، در صدد تبلیغ برای قزلباشان باشند. البته منع خاصی از انجام فریضه حج صورت نمی‌گرفته است؛ چرا كه ممانعت از حج، به عنوان صدّ عن سبیل الله، تبعات دینی بدی برای خلفای عثمانی داشته است.
در سال 976 یكی از شخصیت‌های برجسته دولت صفوی با نام معصوم بیگ صفوی كه «مدت چهار سال امیر دیوان و شانزده سال وكالت» شاه طهماسب را داشت، عازم سفر حج شد. در روز پنجشنبه ششم ذی حجه، در حالی كه محرم بود، در منزلی در نزدیكی مكه، موسوم به وادی فاطمه مورد حمله اعراب بدوی قرار گرفته و كشته شد. در این واقعه، فرزندش خان میرزا و رفقای دیگر او از جمله بشارت بیگ تركمان نیز كشته شدند و در همان موضع مدفون گشتند. دولت عثمانی با فرستادن نماینده‌ای به پایتخت صفوی، از این جریان عذر خواهی كرد؛ اما به هر روی، تحمل آن برای دولت ایران دشوار بود. محتشم كاشانی در اشعاری كه در وصف این حادثه سرود آن را كربلای دیگری دانست. «2» افندی نیز خبر كشته شدن این پدر و پسر را از اسكندر بیك نقل كرده است. «3» فیض نیز در شرح حال خود كه در رساله شرح صدر آورده، خبر از كشته شدن برادرش در بازگشت از سفر حجاز داده است. «4»
بر اساس اخباری كه جسته گریخته از منابع تاریخی به دست می‌آید، هر سال كاروانی از حجاج ایرانی عازم حج می‌شده است. برخی از دشواری‌های این سفر را در ادامه دنبال خواهیم كرد. در این كاروان‌ها، گاه از اعیان و اشراف و افراد وابسته به خاندان صفوی نیز كسانی كه وجود آن‌ها سبب نوعی آرامش و نظم در كاروان بود. خاتون آبادی در برخی از سالها، اشاره به حج گزاری این افراد كرده است. برای نمونه، می‌نویسد: حج حسین علی خان پسر شیخ علی خان زنگنه وزیر اعظم در سال 1090 از راه شام و قافله به این استعداد
______________________________
(1). ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، ص 3
(2). قمی، قاضی احمد، خلاصة التواریخ، ج 1، ص 559- 560
(3). افندی، ریاض العلماء، ج 2، ص 234- 235
(4). فیض كاشانی، ده رساله، به كوشش رسول جعفریان، (اصفهان، 1371) ص 60
ص: 829
از عجم كم روانه مكه معظمه شده بود. «1» همین زمان مسیر ایران، راه رفت و آمد كاروان‌های حج سنیان ماوراء النهری از قبیل ازبكان هم بود. برای نمونه، خاتون آبادی در حوادث سال 1093 می‌نویسد: آمدن عبد العزیز خان پادشاه اوزبك از بخارا به اصفهان در جمادی الاولی سنه 1093، و از اصفهان «2» به حج رفت و در مدینه مرد. «3»
در میان شاهان صفوی، هیچ كدام عازم حج نشدند؛ دلیل آن نیز ترس از رخدادهای سیاسی- نظامی و شورش‌های داخلی بود كه مانع از رفتن آنان به حج می‌شد. مشكل دیگر آن بود كه صفوی‌های شیعه با عثمانی‌های سنی مذهب دشواری داشته و به احتمال این نیز عاملی برای عدم حج گزاری آنان بود. محقق سبزواری (م 1090) شیخ الاسلام و شخصیت متنفذ دوره عباس دوم و شاه سلیمان، با بیان اهمیت حج و این كه هیچ چیزی جای آن را نمی‌گیرد، می‌نویسد: و چون پادشاهان را، اكثر اوقات از حج، به واسطه استیلای مخالفان بر آن بلاد، مانع هست، غالبا حج از ایشان ساقط می‌بوده؛ بر ایشان لازم است كه مراعات آن سه فرض دیگر (نماز و زكات و روزه) بكنند و اعظم همه نماز است. «4»

وضعیت حجاج ایرانی در سفرنامه عیاشی‌

زائری مغربی با نام ابو سالم عبد الله بن محمد عیاشی در سال 1072 هجری عازم حج شده و گزارشی مبسوط از سفر خویش نگاشته است. نویسنده‌ای بر اساس این سفر نامه، تحقیقی با عنوان المدینة المنورة فی رحلة العیاشی نگاشته و آگاهی‌های كتاب عیاشی را طبقه‌بندی كرده است. در این كتاب، درباره زائران شیعه ایرانی مطالبی آمده است كه جالب توجه می‌باشد. خانه‌ای كه عیاشی در آن سكونت داشته، در نزدیكی محل قبر اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام بوده و او هر روز شاهد رفت و شد زائران شیعه به این محل زیارتی كه ما بین بقیع و مسجد النبی صلی الله علیه و آله قرار داشته، بوده است. به گفته وی، این مشهد كه در نزدیكی بقیع، اما بیرون آن بوده است. در غرب بقعه عباس- بقعه ائمه بقیع- قرار داشته است.
دیوار شهر مدینه (كه بقیع خارج از آن بوده) درست در كنار این مشهد قرار داشته است.
چاهی نیز در آن نزدیكی بوده كه مردم به آب آن استشفاء می‌كرده‌اند. عیاشی، پس از آن نكته‌ای را درباره رسیدن قافله عراق- عراق عجم- بیان كرده، می‌نویسد: بیش‌تر آنان، بلكه همه آن‌ها روافض هستند كه فراوان به زیارت مشهد اسماعیل می‌آیند، همان طور كه به
______________________________
(1). خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 534
(2). درباره ورود وی به اصفهان تأثیر تبریزی اشعاری سروده كه در دیوانش (تهران، نشر دانشگاهی، 1373، صص 94- 95) آمده است.
(3). خاتون آبادی، همان، ص 536
(4). سبزواری، محقق، روضة الانوار، ص 135
ص: 830
زیارت سایر مشاهد اهل بیت علیهم السلام می‌روند. آنان گروه گروه به زیارت آمده و در مدتی كه در مدینه هستند، رفت و شد آنان به مشهد اسماعیل قطع نمی‌شود. وی می‌نویسد:
محل اقامت ما در رواقی بود كه در كنار در ورودی مشهد قرار داشت. یك روز كه نشسته بودیم، گروهی از آنان آمدند و زیارت خواندند. از جمله سلام آنان به سوی مشهد چنین بود: السلام علیك یا سیدنا اسماعیل ... نشهد أنّك علی دین أخیك موسی- یعنون موسی الكاظم رضی الله عنه- و نشهد أنّك غیر مخالف له، متّبع لطریقه. پس از آن توضیح می‌دهد كه مقصودشان آن بود كه اعتقاد فرقه اسماعیلیه را كه به امامت اسماعیل اعتقاد دارند، رد كنند و بگویند اسماعیل امامت برادرش موسی الكاظم را قبول داشته است. وی می‌گوید كه گروه فراوانی از اسماعیلیه در بلاد یمن زندگی می‌كنند. سپس می‌افزاید: زمانی كه این گروه از مشهد خارج شدند، به سمت چاه بیرون از مشهد رفتند و در اینجا ایستاده و دعایی خواندند. آن وقت بزرگ آنان به ایشان گفت: این چاهی است كه امام صادق علیه السلام داخل آن شده و تا به امروز از دید مردم غایب شده است. در اینجا دكتر امحزون كه این آگاهی‌ها را طبقه‌بندی كرده، می‌نویسد: به طور قطع مؤلف اشتباه كرده و امامیه به غیبت امام صادق علیه السلام اعتقاد ندارند. عیاشی در ادامه از همراهی برخی از صوفیان با عقاید شیعه در باب مهدویت امام دوازدهم علیه السلام سخن گفته و از آن اظهار شگفتی می‌نماید. وی می‌نویسد: چنین شنیده است كه محیی الدین عربی نیز به مهدویت اعتقاد داشته، و می‌افزاید: اگر مطمئن باشیم كه این بزرگان چنین عقیده‌ای دارند، به صدق عقیده آنان اعتقاد خواهم داشت، جز آن كه آن را به خدا وا می‌گذارم؛ زیرا در شریعت، چیزی كه نشان دهد روافض در این مسأله دروغ می‌گویند وجود ندارد، گر چه در امور دیگر دروغ می‌گویند! «1»
عیاشی در جای دیگری می‌نویسد: امسال ورود كاروان عراق عجم، در نیمه صفر به مدینه رسید كه خیلی دیر بود. آنان در شمال كوه سلع در غرب كوه ذباب در نزدیكی مساجد فتح سكونت گزیدند و ما برخی از روزها به قصد تفرّج به خیمه‌های آنان سر می‌زدیم. عجم‌ها امسال، در راه زیاد مانده بودند؛ یعنی میان راه مكه و مدینه چهل و پنج روز معطل شده بودند. مشكل پرداخت مالیاتی بود كه امرا بر آنان الزام كرده بودند و آنان پول زیادی دادند. آن چنان كه شنیدم، هر كدام آنان از وقتی كه از شهرشان اصفهان حركت كرده بودند تا اینجا، نفری بالغ بر پنجاه دینار طلا پول داده‌اند. حجاج عجم، به طور معمول، افزون بر پولی كه بابت مخارج عمومی خود می‌آورند، نفری پنجاه دینار برای همین
______________________________
(1). امحزون، مدینة المنورة فی رحلة العیاشی، ص 97
ص: 831
مالیات‌ها همراه دارند. اگر چیزی بیش از این از آن‌ها گرفته شود، ضرر می‌كنند. امسال حاكم بصره، از هر نفر آنان، سی دینار طلا گرفته است؛ دلیلش هم این كه آنان نیروی نظامی همراه خود از بلادشان نمی‌آورند تا از آنان را از حملات اعراب حفاظت كنند. وقتی به بصره می‌رسند، حاكم بصره سپاهی را همراه آنان می‌كند كه آنان را تا بازگشت به بصره، همراهی می‌كند. از آن‌جا كه عجم‌ها رعیّت او نیستند، این پول را در ازای حمایت و حفاظت از آنان می‌گیرد. سلطان اینها شاه ایران است كه در اصفهان و عراق عجم تا ماوراء النهر حكومت می‌كند و نیروهای او نمی‌توانند تا عراق عرب كه متعلق به دولت عثمانی است، بیایند. به همین جهت است كه مردمان بغداد و كوفه و بصره، حتی اگر با قافله عراق بیایند، این پول را نمی‌پردازند؛ زیرا آنان تحت اختیار خلیفه عثمانی هستند و امرای این بلاد، عامل اویند و باید از رعیّت او دفاع كنند؛ چرا كه در طول سال از این رعیت خراج می‌گیرند. عیاشی می‌افزاید: این سیاست، سیاست كسروی و دنیوی است كه هیچ دلیل شرعی از قرآن و سنت ندارد؛ هر مسلمانی، خون و مال و آبرویش محفوظ بوده و كسی كه بتواند باید از او حمایت كند؛ چه از دورترین نقطه در مشرق باشد یا مغرب. چه رسد به این كه میهمان خانه خدا و مسجد رسولش باشند كه دفاع از آنان بر هر امیر و مأموری لازم است. این گونه ذلیل كردن آنان و گرفتن مالیات اضافی و غیره، سیره ائمه متجاوز است نه هدایتگر. البته این روافض كه از آنان مالیات گرفته می‌شود، از نظر اعتقادی فاسق‌اند و سزاوار آن كه بیش از این مورد اهانت قرار گیرند؛ با این حال، چون در سلك حجاج خانه خدا هستند و نام اسلام بر آن‌هاست، تا وقتی كه در طریق حج هستند، حرمت آنان محفوظ است. آنان هم كه پول از اینان می‌گیرند، به خاطر این نیست كه اعتقاد آنان را فاسد می‌دانند، بلكه بخاطر سیاست كسروی و جلب پول است كه چنین می‌كنند. وی سپس اشاره به حجاج مغربی می‌كند كه در مسیر آنان نیز این مشكل وجود دارد، جز آن كه در آن راه، تنها از كسانی پول گرفته می‌شود كه مال التجارة همراه دارند. «1»
عیاشی درباره وضعیت امرای مكه و پولی كه از برخی از طوایف می‌گیرند، می‌نویسد:
اما مردم یمن، امیرانشان امامی مذهب هستند، از خویشان حكام مكه بلكه مشترك در مذهب؛ و میان آنان مناسبات و ارتباطات زیادی هست. هندی‌ها نیز تنها از راه دریا آمده و بیش‌ترشان تاجر هستند كه در جدّه عشریه می‌پردازند؛ اگر كسانی از امرای آنان بیایند، هدایا و تحفه‌هایی برای امرای حرمین می‌آورند. [اما] امسال، امیر مكه از عجم‌های ایران برای هر نفر یازده دینار طلا گرفت؛ شش دینار برای ورود به مكه و پنج دینار برای ورود به
______________________________
(1). امحزون، همان، صص 187- 189
ص: 832
مدینه. زمانی كه آنان از مكه خارج شده و به مرّ الظهران رسیدند، در آن‌جا آنان را دوازده روز نگاه داشتند تا بقیه پولی كه می‌باید بپردازند، پرداختند. زمانی كه زائران عجمی به منطقه بدر رسیدند، حاكم بدر آنان را یك هفته نگاه داشت تا آن كه هشت دینار دیگر از آنان گرفت.
این به جز پولی است كه به اعراب اطراف مدینه پرداخت می‌شود. امسال در قافله ایرانی‌ها دایه شاه، طبیب، حاجب و وزیرش حضور داشتند ... آنان یك ماه در مدینه ماندند؛ اما حضورشان نفعی برای مردم مدینه نداشت؛ زیرا صدقاتشان را تنها به هم مذهبانشان «1» می‌دادند. و از مزارهای موجود در بقیع، تنها به زیارت قبور اهل بیت علیهم السلام می‌رفتند كه معمولا در آن‌جا ازدحام داشتند. یكبار یكی از دوستان ما مریض شده، در كنار مشهد اسماعیل به در مشهد تكیه داده بود، در حالی كه لباس سرخ به تن داشت. عجم‌ها نیز غالبا لباس سرخ داشتند؛ وقتی او را كنار در مشهد اسماعیل دیدند كه هم لباس آنان بود بوده و در كنار مشهد ایستاده بود، او را بر مذهب خود دانسته، صدقه به او دادند. وجود طولانی اینان در مدینه، سبب شد تا قیمت علوفه در شهر بالا برود، به علاوه كه چهارپایان آنان در سمت احد و ناحیه حره شرقی، آسیب زیادی به نخل‌های كوچك و دیگر درختان زد. عاقبت در روز هشتم یا نهم ربیع الاول از مدینه خارج شدند. «2»
در ادامه می‌نویسد: یكبار وقتی در حرم خدا، با یكی از شرفای بلاد مغرب نشسته بودیم و جلوی ما كتاب‌هایی از جمله فتوحات مكیه ابن عربی بود، فردی اصفهانی كه خود را شریف- یعنی سید- معرفی می‌كرد آمد و از دوست من پرسید: آیا طلبه هستی؟ او به من اشاره كرد. رفیق من گمان می‌كرد كه او سنی و مالكی است؛ اما از صحبت‌های بعدی معلوم شد كه چنین نیست. پس از آن چند سؤال از من درباره خدا و صفات او كرده و من مطابق با آنچه كه میان علمای ما بود، جوابش را می‌دادم و او كه با لكنت به عربی سخن می‌گفت، دیدگاه‌های خودشان را بیان می‌كرد و هر بار كه نمی‌توانست مرا قانع كند، می‌گفت: اگر به زبان ما آشنا بودی، بهتر جواب تو را می‌دادم. عیاشی می‌گوید، من به او گفتم: ما در فهم عقاید دینی، تنها به كتاب و سنت صحیحی كه موافق ادله عقلی باشند و نیز اقوال سلف صالح تكیه می‌كنیم؛ اما شما به عكس، عقل خود را حاكم بر ادله شرعی می‌نمایید. بحث ما با او بالا گرفت، به طوری كه گروهی از مردم اطراف ما جمع شدند و مرا از برخورد با او، به رغم شناخت مذهبش، به خاطر انتسابش به اهل بیت علیهم السلام باز می‌داشتند. وقت نماز عصر كه شد و مشغول آن شدیم، همه متفرّق شدند. بعد از آن او را ندیدم؛ اما شنیدم كه با شیخ ما بدر الدین هندی بحث كرده و وقتی شیخ ما از او سؤالی كرده، آن فرد عجمی گفته
______________________________
(1). مقصود نخاوله مدینه است.
(2). امحزون، همان، صص 190- 191
ص: 833
است كه اگر در شهر ما بودی، جوابت را می‌دادم و با تو چه می‌كردم! «1»
عیاشی درباره شیعیان نخاوله نیز آگاهی مختصری به دست داده، می‌گوید: یكی از عادات مردم مدینه آن است كه جنازه‌ها را داخل حرم نبوی می‌كنند، در آن‌جا بر آن‌ها نماز می‌گذارند، آنگاه از برابر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله عبور داده، سپس به بقیع می‌برند، مگر جنازه روافض، مانند نخاوله را كه به درون مسجد نیاورده، همان بیرون مسجد برابر روضه آورده و باز می‌گردانند. «2»
جز آنچه در سفرنامه عیاشی آمده، اطلاعات جالب توجهی نیز درباره دشواری‌های سفر حج توسط ایرانیان، توسط یك زن زائر كه در اوائل قرن دوازدهم، در روزگار شاه سلطان حسین صفوی، به حج مشرّف شده، و خود را زوجه میرزا خلیل رقم نویس معرفی كرده، ارائه شده است. وی سفرنامه خود را به زبان شعر تدوین كرده است. این زن زائر كه از طریق عثمانی به سمت حرمین سفر می‌كرده است، به محض خروج از ایران، احساس زائران ایرانی را چنین بیان كرده است:
به سوی قرخ و كرمانلر رسیدندز سینه آه سوزان بركشیدند
كه آخر شد ولایات عجم آه‌نباشد كس به فرمان شهنشهاه
به شهر خود همه شیر ژیانیم‌كنون خوار و ذلیل رومیانیم «3»
شبی با غم در آن وادی غنودندسحرگه كوچ از آن منزل نمودند
زبان‌ها بسته شد از نام حیدردكان‌ها تخته شد از بیع گوهر
ز بیم رومیان چون موش گشتندچو شمع صبحگه خاموش گشتند
سحر از سرزمین شاه ایران‌روان گشتند با آه و به افغان و در ادامه، پس از چند بیت می‌گوید:
در آن وادی هجوم آورد رومی‌چو بز ویران كند رو خیل تومی!
هر آن كس را كه بد اجناس وافرگرفتندی عشور از آن مسافر
ز ترس رومیان كینه پردازنكردندی گره از بارها باز
ز بیم آن حرامی‌های رهزن‌سیه بر چشمشان شد روز روشن «4» با این كه یكبار از اجناس زائران مالیات گرفته بودند، بار دیگر سر راه آنان قرار گرفته و این بار با مخالفت حجاج ایرانی، كار به نزاع كشید:
______________________________
(1). همان، صص 192- 193
(2). همان، ص 215
(3). مقصود از رومی‌ها، عثمانی‌ها است.
(4). سفرنامه منظوم حج، ص 47
ص: 834 چو طی شد یك دو فرسخ آن بیابان‌به ناگه فوج رومی شد نمایان
سر ره را گرفتند و ستادندبنایی تازه بهر ما نهادند
بگفتندی خراج و باج خواهیم‌نود تومان از این حجاج خواهیم
عجم آقاسی «1»ما هم بر آشفت‌سخن را تند با آن ناكسان گفت
به طول آخر كشید آن گفتگوهابه یكدیگر ترش كردند روها
كشیدند از كمر شمشیرها رارها كردند از زه تیرها را
به آتش خانه‌ها راهی گشودندتفنگ‌ها را به هم خالی نمودند
یلان قافله چون شهره شیران‌ستادندی به جنگ آن دلیران
به روی پل بهم آمیختندی‌بسی از یكدیگر خون ریختندی
میان كاروان خالی شد از مردهر آن كس پهلوان بد جنگ می‌كرد
چون خالی یافتند آن كاروان رابدین سو تافتند آنگه عنان را
یلان حاج چون شیر غضبناك‌جهاندند اسب خود چست و چالاك
سر ره را گرفتندی به ایشان‌شدی احوال ایشان بس پریشان
شترها را به آب انداختندی‌از آن، آن رومیان دل باختندی
به ضرب خنجر و با تیغ بران‌دریدند و بریدند آن جوانان «2» البته این قبیل دشواری‌ها به طور عمده، مربوط به راهزنان اعراب نیمه راه بود كه در مسیر، در بادیه‌ها زندگی می‌كردند و بسیاری‌شان از طریق دزدی از كاروان‌ها، ارتزاق می‌نمودند. در اشعار حسین ابیوردی، شاعر قرن دهم هجری نیز به برخی از این مشكلات پرداخته شده است. او نیز با اشاره به این كه شماری از حاجیان در درگیری‌های میان راه كشته می‌شدند، در رثای آنان می‌گوید:
هر كسی هر سال زان جمع پلیدحاجیان را بی‌سبب سازد شهید
كعبه بهر قتل جمعی بی‌گناه‌جامه خود می‌كند دایم سیاه
از شهیدان عجم زان اهل دین‌شد فرو زمزم ز خجلت در زمین «3» درباره سخت‌گیری‌های مربوط به حجاج در سرزمین عراق، گزارشی نیز شیخ علی عاملی (م 1103) درباره گرفتن مالیات در مرز عثمانی با ایران، به دست داده است. «4» در این زمینه، نجیب الدین رضا تبریزی از مشایخ صوفیه ذهبیه، شرحی از سفر حج استادش شیخ
______________________________
(1). سرور حاجیان ایرانی یا امیر الحاج.
(2). سفرنامه منظوم حج، ص 50
(3). همان، ص 91
(4). عاملی، شیخ علی، الدر المنثور، ج 2، صص 243- 244
ص: 835
محمد علی مؤذن خراسانی به حج داده و از حملات حرامیان به كاروان شیخ و غارت آن سخن گفته است. «1»

حج اكبر و مشكلات شیعیان‌

مشكل دیگر مربوط به حجاج ایرانی، مسأله حج اكبر شدن مراسم حج برخی از سالها بر اساس اعتقاد اهل سنت است. در دید اهل سنت، اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف شود حج آن سال را «حج اكبر» می‌نامند؛ و در آن صورت تعداد زیادتری از حاجیان سنی در حج آن سال شركت می‌كنند. «2» نتیجه مادی حج اكبر، برای حاكمان و اشراف مكه، آن بود كه سود مالی بیش‌تر از ناحیه سلاطین عثمانی بوده و پول بیش‌تری دریافت می‌كردند. مشكل این كار آن بود كه اگر در یك سال، روز عید (دهم ذی حجه) مصادف با روز یكشنبه بود، برای آن كه روز عرفه (نهم ذی حجه) مصادف با جمعه شود، روز شنبه را عید اعلام می‌كردند و بدین ترتیب در واقع، روز عرفه، برابر با روز هشتم ذی حجه می‌شد؛ امری كه هیچ فقیه شیعه یا سنی نمی‌توانست آن را بپذیرد؛ چرا كه اعمال حج می‌بایست در روزهای مخصوص و واقعی آن به جای آورده شود. در این وضعیت، وقتی كاروان حج اهل سنت به سوی عرفات می‌رفت، شیعیان نمی‌توانستند آن روز را عرفه بدانند و طبعا می‌بایست روز بعد را نیز در عرفات می‌ماندند؛ این اقدامی بود كه امرای مكه اجازه آن را نداده و دشواری از همین تا تا روز عید به طور جدی وجود داشت. این دشواری تا اواخر دوره قاجار بوده و در بسیاری از سفرنامه‌ها، این اختلاف نظر و تبعات آن مورد توجه قرار گرفته است. «3»
اطلاعات مربوط به این دشواری در دوره صفوی را عبد الحی رضوی (م بعد از 1141) در كتاب حدیقة الشیعة «4» به دست داده است. وی فصل هفتم كتاب خود را به این امر اختصاص داده و با تشریخ دیدگاه سنیان درباره حج اكبر تصریح می‌كند كه اگر سالی حج اكبر باشد، رؤسای مكه نفع مادی بیش‌تری می‌برند. برای همین، اگر طبق معمول، روز عید به یكشنبه بیفتد، از قبل در رؤیت هلال برنامه را به گونه‌ای تدارك می‌بینند كه ماه یك روز زودتر آغاز شده و عید به شنبه بیفتد تا عرفه منطبق با جمعه شده و حج آن سال، حج اكبر باشد. در اینجا برای شیعیان این مشكل پدید می‌آمد كه چه بكنند. عبد الحی می‌گوید: در طول عمر ما، فراوان این مشكل پدید آمده و شده است كه قاضی مكه، با شهادت یك
______________________________
(1). خاوری، اسد الله، ذهبیه، ص 274
(2). در این باره و نظر شیعه نك: قاضی عسكر، سید علی، حج اكبر، مجله میقات، ش 2 صص 165- 185
(3). بنگرید: جعفریان، حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، مقالات تاریخی، دفتر هفتم، صص 259- 263
(4). گزارش محتوای این اثر را تحت عنوان عبد الحی رضوی منتقد ... در همین مجموعه آوردیم.
ص: 836
حاجی مغربی، حكم به ثبوت رؤیت هلال می‌كند و دشواری از همانجا آغاز می‌شود.
دشواری آن است كه به فرد شیعه اجازه داده نمی‌شود تا به موقع وقوف در عرفه پیدا كند.
یكبار كه سید فاضلی به حج رفت و شاهد بود كه هیچ كس شهادت به رؤیت هلال نداده است، چون محرم شده بود، تا سال آینده در مكه مجاور ماند و پس از انجام حج، به شهرش بازگشت. (برگ 46). گاه خود سنیان نیز از این امر ناراحت بوده و مؤذنان حرم اعلام می‌كردند كه هر كسی در این سال حج انجام داده، حجش باطل است. یكی از بحثهای مؤلف این است كه در این شرایط آیا می‌توان به گونه‌ای از احرام در آمد یا نه.
در مسأله اختلافی مورد بحث، بیش از آن كه بحث رؤیت هلال در شرق و غرب اهمیت داشته باشد، مشكل حج اكبر شدن و نفع مادی آن برای رؤسای مكه است؛ چرا كه این اشكال فقط سالهایی پدید می‌آمد كه پای شنبه و یكشنبه برای عید قربان در میان بود و آشكار می‌بود كه مسأله جنبه منفعت طلبی دارد.
عبد الحی می‌گوید، من در سال 1099 قصد حج داشتم. به اصفهان آمدم و شبی از شبهای ماه رمضان در مجلسی بودم كه عالم فاضل ملا میرزا كه اصل او شیروانی است، «1» در آن جا حضور داشت. از من پرسید: امسال قصد حج داری؟ گفتم: آری. گفت: ترسم آن است كه در این سال مشكل حج اكبر به وجود آید؛ چرا كه در تقویم، عید قربان به اولین روز هفته افتاده است. گروهی از شاگردان و نزدیكان من قصد حج داشتند كه آن‌ها را منصرف كردم. گفتم: نمی‌توانم به تأخیر بیندازم. گفت: دعاگوی شما هستم. من به حج رفتم و آن سال حج اكبر شد، اما اختلافی در رؤیت هلال پیش نیامد. ملا میرزا در آن محفل گفت: اگر چنین وضعیتی پیش آمد، می‌توان با عمره مفرده از احرام در آمد. آن شخص گفت: [علامه] مجلسی حكم كرده است كه با قربانی می‌توان محل شد. ملا میرزا گفت: این فتوا غلط است.
من گفتم: این فتوا درست است چرا كه ... پس از آن استاد ساكت شد. (برگ 49). عبد الحی می‌گوید: من شنیدم كه علمای اصفهان، قم و شیراز، حاجیان را [كه با انجام هدی قبل از اعمال حج محل نشده و یا بعد از اعمال، عمره مفرده انجام نداده بودند و به وطن بازگشته بودند] از وارد شدن به منازل خودشان- یعنی منزل خود حاجیان- مانع شدند تا مبادا با زنانشان نزدیكی كرده و چون محرم هستند، مرتكب زنا شوند. علما از آنان می‌خواستند تا در مساجد و رباطها سكونت گزینند تا در حج سال بعد شركت كرده و محل شوند و
______________________________
(1). عالمی با نام ملا میرزای شیروانی، كه استاد میرزا عبد الله افندی بوده و شهرت علمی بسیار زیادی دارد، در سال 1098 در اصفهان درگذشته است. (خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 543) اشكال آن است كه عبد الحی دیدار خود را با ملا میرزا كه اصل او شیروانی است، در سال 1099 یاد كرده است ممكن است وی سال ملاقات را اشتباه گفته باشد یا این ملا میرزا كسی غیر او باشد.
ص: 837
برگردند. وی می‌گوید، حتی یكی از این حاجیان كه گوش به حرف علما نداده بود، از كثرت اعتراض و سرزنش مردم، در سالی كه من حج رفتم، همراه من بود. ممكن بود كسی حكم رؤسای مكه را نپذیرد و یك روز دیرتر از سنیان به عرفه برود. چنین كاری فوق العاده خطرناك بود. عبد الحی از پدرش عبد الرزاق نقل می‌كند كه فاضل قزوینی به حج رفت و چون امر مشتبه شد، از سنیان پیروی نكرد. رؤسای كعبه از كار او آگاه شده، حكم به قتلش كردند. او در تنوری مخفی گردیده، از مكه خارج شد. پس از آن در اطراف مكه ماند تا سال بعد خودش را به قیافه‌ای دیگر در آورده، حجش را انجام داد. فاضل دیگری هم با نام ملا زین العابدین، از آنان پیروی نكرد، او را كشتند. البته كشته شدن شیعیان در شهرهای سنیان، ممكن است به سبب اظهار لعن یا عدم پیروی از آنان در اعمال و رفتارشان باشد.
حكایت دیگر آن كه، یكی از علمای كاشان با نام ملا هادی، حكم به صحّت این قبیل اعمال حج كرده و آن را از حجة الاسلام مجزی می‌دانست. ایشان به عمل امام صادق علیه السلام استناد می‌كرد كه در اعلام عید فطر، از خلیفه وقت پیروی كرده است. عبد الحی می‌گوید، مشكل او در این حكم، آن بود كه آن سال، نزدیكان و فرزندش حج انجام داده و برگشته بودند. یك بار دیگر هم، همین اتفاق افتاد، سید فاضلی با نام میر عبد الغنی، در مكه با جماعتی ساكن بود. اعرابی كه حج نیابتی انجام می‌دادند، نتوانسته بودند حج خود را انجام دهند و مردم برای سال بعد، به آنان نیابت ندادند، چرا كه آنان را محرم می‌دانستند. این افراد كه درآمدشان از راه نیابت بود، نزد آن شخص رفته و استفتاء كردند و او فتوا داد كه حج‌شان با سنیان مجزی است. همین زمان عالم فاضلی با نام شاه فضل الله در كاشان بود، گفت:
فرزند محمد باقر خراسانی كه فقیهی فاضل است، در همین سال به حج رفت و بازگشت. از ظاهر سفر او برمی‌آید كه حج را صحیح می‌دانسته است. من نامه‌ای به او نوشتم و از كیفیت حج سؤال كردم. به من- شاه فضل الله- نوشت: حج باطل است. بدو نوشتم: چرا شما برگشتید؟ نوشت: این حج باطل است؛ حج من حج واجب نبوده و من حج واجبم را سالها پیش انجام دادم؛ این حج مستحبی بود. من با انجام عمره مفرده خود را محل كردم و برگشتم. عبد الحی از كسی كه با استناد به عمل امام صادق علیه السلام در ثابت بودن عید فطر با اعلام خلیفه وقت، به صحّت حج این چنینی حكم كرده، برآشفته ادله‌ای در چند و چون نظر خود نقل می‌كند و پس از آن با نفی قیاس میان این موارد و اساسا نفی حجیت قیاس، می‌نویسد: این قبیل فتواها، نتیجه ریاست طلبی است كه خود ناشی از رسیدن به مقام امام جمعه‌گی و جماعت است. «1»
______________________________
(1). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، برگ 47- 52
ص: 838

كشتن علمای شیعه به جرم تلویث كعبه‌

دشمنی‌های میان شیعه و سنی، به ویژه در قالب جنگ عثمانی- صفوی، سبب شده بود تا اقلیت شیعه در مكه با دشواری تمام حضور یابد و همواره در معرض برخوردهای تند سنیان افراطی كه تحت تأثیر شایعات و تبلیغات بودند، قرار گیرد. یكی از این شایعات آن بود كه شیعیان معتقدند كه برای تكمیل حج خود می‌بایست دیوار كعبه را آلوده كنند. زمینه آن نیز چنین بود كه شیعیان در اعمال مستحبی خود، یكی از كارها را چسباندن شكم خود به دیوار كعبه می‌دانستند. همین مسأله سبب می‌شد تا از آن سوء استفاده شده و برای آنان دشواری‌هایی پدید آید، به طوری كه عده‌ای به قتل می‌رسیدند.
در سال 1088، واقعه‌ای در مكه رخ داد كه نشانگر خباثت ذاتی برخی از متعصّبان ترك بر ضد شیعیان بود. این حادثه را دو تن از معاصران آن رخداد، گزارش كرده‌اند. مورخ برجسته، عصامی (1049- 1111) كه خود در همان زمان در مكه بوده می‌نویسد: در روز پنجشنبه هشتم شوال 1088 حادثه غریبی در مكه رخ داد و آن این كه در شب آن روز، حجر الاسود، باب، پرده كعبه و مصلّای جمعه، به چیزی شبیه عذره، به لحاظ و و كثافت، آلوده شده و هر كس می‌خواست حجر را ببوسد، دست و صورتش آلوده می‌شد. این سبب تحریك مردم و تركان شد. آنان جمع شدند و همه جا را شستشو دادند ... در آن‌جا یكی از فضلای رومی [عثمانی] ملقب به «درس عام» «1» [!] بود و هر روز جماعتی از رافضه را می‌دید كه به نماز و سجود و ركوع در كنار بیت مشغولند. وقتی این واقعه رخ داد، گفت: این كار جز از رافضه كه ملازم بیت اللّه هستند، سر نزده است؛ در آن لحظه سید محمد مؤمن رضوی در پشت مقام ایستاده و قرآن می‌خواند. آن‌ها نزد او آمده و قرآن را از دست او گرفته، بر سر او كوفته و به زدن وی پرداختند و او را از «باب الزیاده» به بیرون انداختند و با سنگ چندان بر او زدند تا مرد. در این حال یكی از سادات رفاعی با نام سید شمس الدین در این باره لب به اعتراض گشود؛ او را نیز به وی ملحق كردند؛ پس از آن سومی، چهارمی و پنجمین نفر را. من خود آن‌ها را دیدم كه بر روی هم افتاده و مردم آنان را سبّ می‌كردند.
عصامی می‌گوید: من از نزدیك آنچه را بر كعبه بود ملاحظه كردم و دیدم كه از قاذورات نیست، بلكه از سبزیجات آمیخته با عدس و روغن متعفن است كه بوی نجاست می‌دهد.
عصامی می‌افزاید: معلوم نشد كه این عمل كار چه كسی بوده؛ اما گمان بر این است كه این كار را به عمد برای كشتن این افراد انجام داده بودند. «2»
______________________________
(1). عبارت این است: ذاك رجل من فضلاء الاروام یلقب درس عام. شاید یلقی درس عام درست باشد.
(2). عصامی، سمط النجوم العوالی، ج 4، صص 528- 529
ص: 839
محبی حنفی نیز در ذیل شرح حال شیخ حرّ عاملی (1033- 1104) كه در سال 1088 به حج مشرف بوده، همین ماجرا را نقل كرده است. او می‌گوید گروهی از سدنة البیت متوجه تلویث كعبه شدند و خبر آن در شهر مكه پخش شد. شریف مكه كه در آن وقت «بركات» بود، با قاضی آن شهر محمد میرزا در این باره به بحث پرداختند؛ به ذهن آنان چنین خطور كرد كه كار رافضه باشد، پس بر آن یقین كردند و دستور دادند هر كسی كه به رفض شهرت دارد، او را بكشند. گروهی از تركان و اهل مكه، به حرم آمده و به پنج نفر برخورد كردند.
یكی از آن‌ها سید محمد مؤمن بود كه من شنیده‌ام، او فردی مسن، متعبّد و زاهد بوده و به تشیّع شهرت داشته است. آنان او و دیگران را كشتند. وی درباره شیخ حر می‌گوید: در موقعی كه خبر شهرت یافت، به دیگران اخطار كرد تا از خانه خارج نشوند. وقتی این چند تن كشته شدند، آنان در جستجوی دیگران به تفتیش پرداختند؛ شیخ حر به سید موسی بن سلیمان از شرفای حسنی مكه پناه برده و از او خواست تا وی را به یمن فرستد و او نیز چنین كرد. محبی می‌گوید: گمان نمی‌كنم كسی كه بویی از اسلام و یا حتی عقل برده باشد، دست به این كار بزند. «1»
سباعی با اشاره به این نقلها می‌گوید: یكی از توهّمات متعصبانه آن عهد در میان عامه، آن بود كه شیعیان بر این باورند كه تنها با تلویث بیت، حج آن‌ها درست خواهد بود! سباعی می‌گوید: این امر به هیچ روی با منطق و عقل سازگار نیست؛ اگر چنین بود، هر ساله، به دلیل حضور هزاران شیعه در مكه، نباید جای سالمی برای كعبه می‌ماند. او تأكید می‌كند كه این باور قدیمی ترك‌هاست و من نمی‌دانم چگونه عقل آنان اجازه می‌دهد، چنین بیندیشند. «2» او از این توهم نامعقول، آن هم زمانی كه مسلمانان نیاز به برادری دارند، اظهار تأسف می‌كند. «3»
حقیقت آن است كه این امر ساخته دست تركان عثمانی بود كه با دولت صفوی درگیر بوده و زمانی كه می‌خواستند سنیان را بر ضد شیعیان تحریك كنند، كعبه را ملوّث كرده، آن را بر عهده شیعیان می‌گذاشتند. طبیعی بود كه این اتهام، چه مقدار قلوب ساده عامّه‌ای كه به قصد حج، فرسنگ‌ها راه آمده‌اند، بر ضد برادران شیعه شان تحریك می‌كرد.
______________________________
(1). محبی حنفی، خلاصة الاثر، ج 3، صص 432- 433
(2). به سباعی كه اكنون در گذشته است، باید گفت، مع الاسف حكام سعودی نیز شعورشان كمتر از ترك‌های عثمانی نیست. زمانی كه ابو طالب یزدی در حج سال 1322 شمسی پس از خوردن غذای مسموم در حین طواف، استفراغ كرد، دولت سعودی به جرم این كه شیعیان برای تلویث كعبه به حج می‌آیند، او را در 12 ذی حجه سال 1364 قمری (30/ 9/ 1322 ش) گردن زد. بعد از آن، در برابر اعتراض رسمی دولت ایران، دولت سعودی ضمن نامه‌ای، رسما روی همین نكته انگشت گذاشته، آن را دلیل بر اعدام ابو طالب یزدی اعلام كرد. متن این نامه و اسناد دیگر را بنگرید در: مجله میقات، ش 34 (تابستان 1379).
(3). سباعی، احمد، تاریخ مكه، ص 384 (از زینی دحلان، خلاصة الكلام، ص 97)
ص: 840
شخصی كه عصامی و محبی از او یاد كرده‌اند، محمد مؤمن استرآبادی است. افندی اشاره به شهادت او كرده؛ اما وجه نادرستی را برای شهادت وی یاد كرده است. مطلب وی آن است كه دیگران او را متهم كردند كه قصد تغوّط در مقام حنفی را داشته است. «1» خاتون آبادی ضمن حوادث سال 1088 نوشته است: شهادت میر محمد مؤمن استرآبادی، مجاور مكه مشرفه، داماد مولانا محمد امین استرآبادی محدث اخباری، در هزار و هشتاد و هشت در مكه مشرفه به سبب عداوت دینی سنیان مكه. «2»
مقایسه نشان می‌دهد كه گزارش عصامی و پس از آن محبی حنفی هم دقیق و هم منصفانه است. در واقع، ماجرا به قدری روشن است كه امكان پذیرفتن آن توسط این افراد سنی مذهب وجود نداشته است.
حوادث مشابهی نیز درباره عالمان دیگری از شیعه در مكه نقل شده است. بر اساس برخی نقلها، یكی دیگر از علمای شیعه ایرانی كه در مكه مورد ضرب و شتم قرار گرفت شیخ حسین بن ابراهیم تنكابنی از خواص شاگردان ملا صدرا بوده است. او اهل حكمت بوده و مؤلفاتی در این زمینه داشته است. صاحب ریاض كه با فرزند وی همدرس بوده می‌نویسد: او در حالی كه خود را به مستجار یا حجر الاسود چسبانده بود، سنیان به گمان آن كه شرمگاه خود را به بیت می‌مالد، بر سر او ریخته و تا سرحد مرگ او را كتك زدند. وی با حال ناتوان از دست آن‌ها خلاصی یافته، به سمت مدینه حركت كرد، اما در ربذه كه اكنون به رابغ معروف است، در گذشته و در نزدیكی قبر ابوذر غفاری به خاك سپرده شد. «3» این حادثه در سال 1101 یا 1105 هجری روی داده است.
همچنین در نخستین سال حكومت محمد بن عبد اللّه بن سعید بر مكه، در سال 1143، فتنه‌ای از ناحیه عامه علیه شیعیان مكه بر پا گردید. سباعی می‌نویسد: این یكی از مصایبی است كه به نظر من ناشی از تعصبات و سوء تفاهم موجود بین شیعه و برادران سنی آن‌ها بوده است. واقعه، از آن جا آغاز شد كه كاروان شیعیان، اندكی پس از موعد حج سال 1143 به مكه در آمد و چون دیر شده بود در مكه باقی ماند تا سال آینده حج را بجای آورد. برخی از عامه گمان كردند كه آن‌ها نجاستی را در كعبه گذاشتند و به همین جهت بر ضد شیعیان شورش كردند. سپاه نیز به دنبال آن شورش كرد. شورشیان به سراغ قاضی رفتند كه او از
______________________________
(1). افندی، ریاض العلماء، ج 5، ص 154؛ نك: آقا بزرگ، الروضة النضرة، ص 592؛ امینی، شهداء الفضیلة، صص 200- 201
(2). خاتون آبادی، وقایع الاعوام و السنین، صص 533، 534
(3). افندی، همان، ج 2، ص 34؛ نك: آقا بزرگ، الكواكب، ص 592؛ امینی، همان، صص 202- 203 (در این كتاب، از وی ضمن شهدای قرن یازدهم یاد شده است).
ص: 841
دست آنان گریخت. پس از آن نزد مفتی رفته، او را همانند برخی از دیگر علما از خانه‌اش بیرون كشیدند و نزد «وزیر الامارة» برده، بدون آن كه خصمی را معین كنند، از او خواستند اقامه دعوی كند. پس از آن اصرار كردند تا شیعیان را از مكه اخراج كند؛ آنگاه به بازار و دیگر جای‌ها در آمده، بر بیرون راندن آن‌ها فریاد كرده و به غارت خانه‌هایشان پرداختند ...
بالاخره وزیر مجبور شد تا شیعیان را از مكه بیرون كند. برخی از آنان از ترس به طائف و یا جده رفته و تنها پس از آن كه فتنه روی به خاموشی نهاد، وزیر در پی آن‌ها فرستاد، تا به مكه بازگردند.! «1»
البته جدای از اتهام تلویث بیت، زمینه‌های دیگری هم برای شورش بر ضد شیعیان وجود داشت. در سال 1157 به دلیل رخدادهای عراق و تسلط نادر شاه بر برخی از مناطق تحت سلطه عثمانی‌ها، یكی از علمای شیعه نزد شریف مكه كه آن زمان امیر مسعود بود آمده گفت با خلیفه عثمانی موافقت شده است تا مذهب جعفری به رسمیت شناخته شده، در كنار ائمه مذاهب چهارگانه، امامی از جعفریه نیز در مسجد نماز بگذارد. به دنبال این ماجرا، اوضاع مكه آشفته شد و وزیر ترك جده، پیغام فرستاد تا آن شخص را تحویل او بدهند؛ اما شریف مكه از این كار خودداری كرد. در عین حال برای آن كه متهم به تشیّع نشود، دستور داد تا در آن شب بر تمامی منابر، روافض لعنت شوند. «2»
همچنین به دلیل تحولاتی كه در سال 1142 (شاید 1146) میان ایران و عثمانی رخ داد، دولت عثمانی دستور داد تا از ورود حجاج عجم به مكه ممانعت كنند. «3» همچنین گزارش شده است كه در سال 1047 خلیفه عثمانی دستور داد تا از حج حجاج عجم جلوگیری كرده، مانع زیارت مدینه توسط آنان شوند. وقتی شماری از آنان به مكه رسیدند، ابتدا اجازه حج دادند و در روز هفتم ذی حجه، منادی اعلام كرد كه روز هفدهم ذی حجه، لزوما باید باز گردند و سال دیگر هم برای حج نیایند. همچنین اطراف آنان نیروی نظامی گذاشته، آنان را سوار شتر كرده و با بدترین حالت به ابطح بردند. در آن‌جا دو روز نگاه داشته و سپس حركت كردند. برخی از آنان داخل عجم‌های بصره شده و با هزار مصیبت با علی پاشا تا اول محرم ماندگار شدند. «4»
در دهه‌های نخست قرن دوازدهم هجری، فضای ضد شیعه در مكه بسیار نیرومند بود؛ به طوری كه میرویس افغانی، برای گرفتن فتوا بر ضد شیعیان ایران، راهی مكه شد و در
______________________________
(1). سباعی، احمد، همان، ص 423، نقل از: دحلان، احمد زینی، خلاصة الكلام، ص 184
(2). سباعی، همان، ص 428
(3). همان، ص 371
(4). سنجاری، منائح الكرم، ج 4، صص 181- 182
ص: 842
آن‌جا توانست فتواهایی برای لزوم جنگ با شیعه كه به نظر آنان كافر تلقی می‌شدند، بگیرد.
همین فتواها بود كه به حمله افاغنه به ایران منتهی شده و دولت صفوی را سرنگون كرد. «1»
از سخت‌گیری بر شیعیان در مدینه در این دوره، حكایت دیگری نیز در دست است.
سید نعمت الله جزائری می‌نویسد كه در سال 1095 هجری به حج رفته و از آن‌جا به زیارت مدینه مشرّف شده است. او دیده است كه شیعیان بدون تقیه به زیارت ائمه بقیع می‌روند.
جزایری می‌نویسد: یكی از ساكنان شیعه مدینه به او گفت كه سال پیش علمای مدینه به تفتیش كتبی كه در خزانه بقیع بوده رفته و نسخه‌ای از المزار شیخ مفید را در آن‌جا یافتند كه در آن بر خلفا لعنت شده بود؛ كتاب را نزد قاضی آورده و از او اجازه خواستند تا به آنان رخصت دهد قبه ائمه را تخریب كنند؛ او گفت: این قبه را هارون الرشید برای پدرش عباس ساخته و من نمی‌توانم به خراب كردن این قبه قدیمی فتوا بدهم. علما تصمیم گرفتند تا به استانبول رفته، حكمی از سلطان برای هدم این قبه دریافت كنند؛ زمانی كه به استانبول رسیدند، سلطان محمد خبر ورود آنان را شنیده و دستور داد تا آنان را در بناهای باشكوهی به بهترین وجه پذیرایی كردند. در روز جمعه سلطان از آن‌ها خواست تا اعلم آن‌ها برای اقامه جمعه آماده شود. این عالم كه بر مذهب شافعی بود در هنگام قرائت، «بسمله» را نخواند. نماز كه خاتمه یافت؛ سلطان از امام پرسید: با این كه خواند «بسمله» در مذهب شافعی واجب است، چرا آن را ترك كردی؟ او گفت چون سلطان ما حنفی بود رعایت مذهب او را كردیم. سلطان گفت: نماز عبادت خداوند است و نباید در آن مراعات سلطان شود؛ با توجه به این كه شافعی گفتن بسمله را واجب می‌داند، ترك آن نماز را باطل می‌كند؛ وقتی نماز امام باطل باشد، نماز مأموم نیز باطل است؛ پس نماز ما نیز باطل است. پس از آن دستور كشتن آن‌ها را داد كه با شفاعت وزیر تنها به بیرون كردن آن‌ها به صورت زشتی اكتفا شد؛ آن‌ها در راه بازگشت برخی در كشتی و برخی در راه درگذشتند. «2» وی حكایت دیگری هم از سفر یكی از اعیان ایرانی به حج و گرفتن وجوه اضافی از وی آورده است. «3»
این حكایت هم از ملا محمد طاهر قمی (م 1098) مناسب است كه می‌نویسد: پوشیده نماند كه در سفر حجّ به كشتی نشستیم و كشتی‌بانان، سنّی مالكی مذهب بودند، اتفاق در شب، كشتی ما طوفانی شده و مشرف بر آن شد كه غرق شود؛ كشتی‌بانان به فریاد در آمدند و دوازده امام را به یاری می‌طلبیدند و نام ائمه خود را مذكور نمی‌ساختند. «4»
______________________________
(1). نك: كروسینسكی، سفرنامه، ص 35
(2). جزائری، المقامات (نسخه 3396 مرعشی) صص 359- ر تا 360- پ.
(3). جزائری، زهر الربیع، ص 408
(4). بنگرید: رساله اصول فصول التوضیح كه متن آن در همین مجموعه به چاپ رسیده است.
ص: 843
برخورد نامناسب و سود جویانه مردم مدینه با شیعیان، بعدها نیز در مدینه ادامه یافت. به گزارش ابراهیم رفعت پاشا، مردم مدینه هر پنجشنبه، برای زیارت قبور، به بقیع آمده و ریحان بر روی قبور می‌ریزند. اما شیعیانی كه می‌خواهند به قبّه اهل بیت- علیهم السلام- وارد شوند، تنها با پرداختن 5 قروش می‌توانند اجازه ورود بیابند. «1» این وضیعت در دوره قاجار به صورت یك رسم دائمی در آمده كه ما گزارش آن را در جای دیگری به تفصیل آورده‌ایم. «2»

سیاست دولت صفوی درباره حج‌

با این همه، باید توجه داشت كه جز به ندرت- آن هم كمتر به خاطر مخالفت دولت عثمانی- راه حج مسدود نشده و موانع عمده، حملات اعراب بدوی و مشكلات ناشی از آن بوده است. در تمام این سالها، زائران شیعه، به حج مشرف می‌شدند و با تقیه و در برخی موارد بدون تقیه اعمال حج خویش را انجام می‌دادند. آنچه قابل توجه است، سیاست دولت صفوی در این باره است كه از زمان شاه عباس اول تا دوره اخیر، قدری تفاوت كرده بود.
گویا در عهد شاه عباس اول، سفر ایرانیان به حج قدری با دشواری روبرو شده است.
اشاره شد كه به دلیل گشوده شدن بغداد توسط صفویان، در سال 1042 از سفر حجاج ایرانی به مكه جلوگیری شد. علاوه بر آن، رفتن تعداد زیادی از ایرانیان به حج، باعث ریختن شدن پول ایرانیان به جیب عثمانی‌ها بوده و به همین دلیل شاه عباس كوشید تا از تعداد زائران ایرانی كاهش دهد. كروسینسكی می‌نویسد: در زمان شاه عباس ماضی بنا گذاشتند و قدغن كردند كه باید زر نقد از ایران بیرون نرود و به جای زیارت حج به زیارت قبور ائمه علیهم السلام و سایر مقابر روند. و هر كس آرزوی زیارت كعبه داشت، می‌باید مبلغ خطیر به پادشاه پیشكش كند و اذن حاصل نماید و ضرری بیش‌تر از سفر حج نبوده است و به این سبب مستطیعان و ضعفا و عجزه بلاد اسلام، روز و شب بدگویی و نفرین به جان پادشاه عصر و حكام زمان خود می‌كردند. «3»
دو سرسو نیز كه كتاب علل سقوط شاه سلطان حسین بر پایه یادداشتهای كروسینسكی نوشته، درباره سیاست شاه عباس می‌گوید: «شاه عباس دانست كه فریضه حج باعث خروج مبالغ هنگفتی طلا از كشور می‌شود؛ و جز هزینه راه دور، مالیات و باجگیری‌های دولت عثمانی و اعراب میان راه، مبالغ هنگفتی از كشور خارج می‌كند.» وی در ادامه، از سیاست
______________________________
(1). رفعت پاشا، مرآة الحرمین، ج 1، ص 427
(2). جعفریان، حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، ص 247- 249
(3). كروسینسكی، سفرنامه، ص 25
ص: 844
آباد كردن حرم امام رضا علیه السلام در مشهد و رفتن پیاده برای زیارت آن را بر اساس همین سیاست می‌داند؛ او بر این باور است كه این سیاست تا اواخر عهد صفوی دنبال می‌شده است. «1»
به نظر می‌رسد كه در اواخر دوره صفوی، این سیاست كنار گذاشته شده و پول‌های هنگفتی بابت این سفرها، از كشور خارج می‌شده است.
در دوره اخیر صفوی كه شمار ثروتمندان اصفهان رو به فزونی نهاده بود، و به علاوه، آرامش در روابط سیاسی ایران و عثمانی بیش از هر زمان حاكم بود، شمار حجاج ایرانی پیش از گذشته بود. در میان این زائران، شماری از علما و نیز برخی از درباریان، به ویژه آقایان حرم یعنی خواجگان بودند كه به عتبات یا مكه مشرف می‌شدند. این خواجگان كه ثروت زیادی داشته و بدون نسل بودند، اغلب پول خویش را در این سفرها و یا در وقف املاك و آبادی‌ها جهت مساجد و مدارس و روضه خوانی صرف می‌كردند.
مؤلف ذیل وقایع الاعوام «2» در شرح حوادث سال 1115 از سفر شمار زیادی از آقایان حرم به عتبات و مكه و مخارج هنگفت آنان یاد كرده است. وی می‌نویسد: در ماه جمادی الثانیه سنه یك هزار و پانزده، محمود آقای ناظر به سفر حج بیت الله الحرام رفت. و ضریح كاظمین را برده نصب نمود، در ماه شعبان المعظم، و مشغول تعمیر كربلای معلی شد و نجار باشی استاد محمد علی را سركار نموده، قریب به سیصد تومان برآورد شد، و دده خاتون با محمود آقا به این سفر رفت، با جمعی از معظمات حرم محترم و آقا سعادت نامی خواجه ریش سفید اهل حرم شد و جمعی از آقایان همراه رفتند و مبلغ‌های خطیر با خود بردند و آنچه تخمینا مذكور می‌شود در این سال، قریب به صد هزار تومان به جهت خرج این سفر خیر اثر، بیرون رفت از ایران. و در این سال میرزا محمد باقر حكیم باشی نیز رفت به زیارات و حج، و میرزا محمد تقی وزیر وقف نیز رفت و جمعی كثیر از اعاظم به زیارت عتبات عالیات رفتند. و پسرهای اعتماد الدوله، سه نفر رفتند به زیارت عتبات، و میرزا حسن صاحب رقم نیز به حج رفت و زوار و حجاج قریب به ده هزار نفر رفتند و حجاج قریب به سه هزار بودند و از اطراف نیز جمعی رفتند. میرزا ابو الحسن مستوفی الممالك نیز در این سال رفت ... در این سال، فاضل مدقق، صاحب فطرت عالیه، شیخ محمد جعفر كمره‌ای شیخ الاسلام اصفاهان، اراده حج نموده به اتفاق محمود آقا رفتند ... در دو فرسخی نجف اشرف به رحمت خدا رفت ... در این سال آخوند ملا محمد سراب نیز رفت و مباشر
______________________________
(1). دوسر سو، علل سقوط شاه سلطان حسین صص 93- 96 و نك: ص 146
(2). به احتمال زیاد، مؤلف این بخش میر محمد حسین، فرزند عبد الحسین خاتون آبادی- برادر میر محمد باقر خاتون آبادی- است. البته بعدها، برخی از فرزندان وی، باز مطالبی بر این كتاب افزوده‌اند.
ص: 845
تجهیز مرحمت پناه، شیخ محمد جعفر او شده بود. «1» این عبارت نیاز به توضیح ندارد.
خاتون آبادی درباره سفر خود می‌نویسد: در هفتم شهر جمادی الثانیة سنه هزار و یكصد و هفده، راقم حروف اراده سفر حجاز نموده، از راه شام، و بعد از تشرّف به این شرف از راه دریا معاودت اتفاق افتاد و ایام سفر پانزده ماه و سه روز كشید و در نهم ماه مبارك وارد دار السلطنه اصفهان شدم و غرایب بسیار در این سفر مشاهده نمودم و دو ماه در مدینه طیّبه توقف كردم در كمال رفاه و نهایت اطمینان، و اكثر علمای عامّه با داعی مربوط شدند و نهایت رعایت و اعزاز می‌كردند. بعد از آن كه حسبا و نسبا شناختند مرا، و این از غرائب و معجزات حضرت رسالت پناه بود. «2» وی ذیل حوادث سال 1125 از سفر میر محمد باقر خاتون آبادی، ملا باشی شاه سلطان حسین و نخستین مدرس مدرسه چهار باغ اصفهان یاد كرده كه از طریق لحسا به حج مشرّف شده است. «3» شگفت آن كه فرزند وی سید محمد، در سال 1093 در مدینه منوره متولد شده است. از قضا درگذشت این سید محمد نیز در مدینه رخ داده و همانجا مدفون شده است. «4» همو در ذیل حوادث سال 1115 نوشته است كه در این سال «میرزا ربیع مستوفی خاصه در ماه رجب المرجب متوجه سفر حج بیت الله الحرام شد از راه بندر گنگ و مخا.» «5» در مكافات نامه درباره سفرهای حج خواجگان آمده است:
گرفتند زرها ز شاه و گداز انعام و از رشوه و از ربا
نموده حرام از پی مستحب‌بدادند زرها به روم و عرب
كه حاجی و هم كربلایی شوندبهم چشمی و هم مرایی شوند «6»
همه چون مگر حج گشاده دهن‌كشیده بدم خلق را بی‌سخن «7»

مجاورت علمای شیعه در مكه و مدینه‌

گذشت كه در فاصله قرن دهم تا دوازدهم، شمار زیادی از عالمان شیعه، اعم از ایرانی و عرب، در حرمین شریف اقامت گزیدند و به رغم دشواری‌هایی كه وجود داشت، مشعل دانش شیعی را در آن‌جا روشن نگاه داشتند. وجود برخی از این عالمان، سبب می‌شد تا
______________________________
(1). خاتون آبادی، همان، ص 553
(2). همان، ص 557- 558
(3). همان، ص 567
(4). همان، ص 536
(5). همان، ص 553
(6). مكافات نامه، ابیات ش 392- 394
(7). مكافات نامه، ش 425
ص: 846
طالبان علم، برای استفاده از محضر آنان، راهی طولانی را طی كرده، در آن‌جا مقیم شوند.
همین وضعیت است كه ابن حجر هیتمی (م 974) را در قرن دهم به وحشت انداخته و آن چنان كه در مقدمه كتابش آورده، وی را بر آن داشت تا به سبب فزونی شمار شیعیان در كه به تألیف كتاب صواعق المحرقه مشغول شود.
سكونت بسیاری از علمای شیعه در حجاز، به دلیل جاذبه دینی و روحی حرمین شریفین بود كه سبب می‌شد آنان مجاورت آن دیار را بر نقاط دیگر ترجیح دهند. طبعا به خاطر درگیری‌های مذهبی و سیاسی شیعه و سنی در آن عصر، آنان می‌بایست انتظار آن را نیز می‌داشتند كه با آنان برخوردهای تند نیز صورت گیرد. اصولا این مسأله ربطی به عجم‌های شیعه مذهب نداشت، بلكه حتی شیعیان عرب مقیم سرزمین عثمانی نیز این مشكل را در طول حكومت ممالیك و سپس عثمانی‌ها داشتند.
به علاوه، مكه یا مدینه یك مشكل دیگر هم برای شیعیان داشت. در این شهر، بسیاری از علمای برجسته سنی كه حكم مفتی را داشتند، زندگی می‌كردند. بسیاری از اینان، علمای ماوراء النهر بودند كه علاقه زیادی به حضور و سكونت در حرمین داشتند. اینان نیز به دلیل روابط ازبكان با صفویان، دلایل خاص خود را برای دشمنی با شیعه داشتند.
با وجود این مشكلات، بسیاری از علمای شیعه ایرانی، جبل عاملی، بحرینی، و یا از اهالی قطیف و احساء، در مكه یا مدینه زندگی می‌كردند. افزون بر آن، شمار زیادی از علمای ایرانی برای انجام فریضه حج به مكه می‌رفتند و گاه تا چندین ماه، در آن‌جا می‌ماندند. شرح حال شماری از اینان در منابع شرح حالنگاری آمده است:
شیخ احمد بن الحسین النباطی (م 1079) در مكه نزد شیخ نور الدین عاملی درس خوانده است. «1» شیخ احمد بن محمد بن مكی شهیدی (از علمای قرن یازده و دوازده) چندین سال در مكه مجاور بوده است. «2» شیخ جعفر بن كمال الدین بحرانی (م 1088 یا 1091) در مكه اقامت داشته است. «3» سید جمال بن نور الدین عاملی، چندی در مكه مجاور بوده است. «4» شیخ حسین بن عبد الصمد شاگرد شهید ثانی و پدر شیخ بهایی مدتی در مكه بوده است. «5» شیخ حسین بن حسن عاملی ظهیری، از شاگردان محمد امین استرآبادی،
______________________________
(1). افندی، همان، ج 1، ص 35
(2). همان، ص 67
(3). همان، ص 109
(4). همان، ص 115
(5). همان، ج 2، ص 44
ص: 847
مدتی در مكه نزد وی تحصیل كرده است. «1» شمس الدین حسین بن محمد شیرازی (معاصر افندی) در مكه زندگی می‌كرده است. «2» سید حسین بن سید حیدر عاملی اصفهانی (كه در اصفهان مفتی بوده) در سال 1029 در شهر مكه اجازه‌ای از شیخ محمد نواده شهید ثانی دریافت كرده است. «3» مولی حسین بن محمد علی نیشابوری از شیعیان متولد مكه و ساكن همانجا و مدفون در همان دیار است. وی اجازه‌ای به سال 1056 در مكه به شاگرد خود مولی نوروز علی تبریزی داده است. «4» سید حیدر بن سید علی موسوی عاملی نیز در مكه بوده؛ شیخ حر او را در سال 1062 در آن شهر مقدس دیده و می‌گوید: یكی دو سال بعد در همانجا در گذشت. «5» افندی از سفر ملا خلیل قزوینی عالم معروف عصر صفوی به مكه یاد كرده است. «6» همچنین شیخ حرّ از سفر ملا سلیمان فرزند ملا خلیل قزوینی به مكه یاد می‌كند. «7» عبد الحسین خاتون آبادی در سال 1086 در مكه از «عالم عامل مجاور بیت الله الحرام میر محمد مؤمن بن دوست محمد الحسینی الاسترآبادی» اجازه دریافت داشته است. «8» شهید ثانی (911- رجب 965) كه برای چندین بار به قصد زیارت، به حج می‌رفت، در آن‌جا توسط عمال دولت عثمانی به اسارت در آمده، در قسطنطنیه یا در مسیر راه، به شهادت رسید. «9»
زین العابدین فرزند نور الدین حسینی كاشانی از عالمانی است كه در مكه سكونت گزیده و از شاگردان محمد امین استرآبادی است. وی نیز به جرم تشیّع در مكه به شهادت رسید. «10» متأسفانه درباره كیفیت و علت به شهادت رساندن وی، مطلبی در منابع نیامده است.
عبد الحی رضوی، كشته شدن او را در ارتباط با مسأله حج اكبر سنیان می‌داند. «11» این عالم رساله‌ای با عنوان مفرّحة الأنام فی تأسیس بیت اللّه الحرام دارد كه در آن گزارش ویرانی
______________________________
(1). همان، ص 240
(2). همان، ص 83
(3). همان، ص 89
(4). همان، ص 171 و نك: 196
(5). عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 1، ص 81؛ افندی، همان، ج 2، ص 226.
(6). افندی، همان، ج 2، ص 261؛ او در طی مجاورت خود در مكه تعلیقات محمد امین استرآبادی بر كافی را گردآوری كرد. نك: افندی، ج 2، ص 266
(7). نك: افندی، همان، ج 2، ص 264.
(8). خاتون آبادی، همان، ج 2، ص 533
(9). نك: افندی، همان، ج 2، صص 375- 385؛ شرح حال مفصل وی را ببینید در: منیة المرید، مقدمه محقق (قم دفتر تبلیغات اسلامی، 1369
(10). نك: افندی، همان، ج 2، ص 399، آقابزرگ، الروضة النضرة، ص 238
(11). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، برگ 49
ص: 848
كعبه را در اثر سیل سال 1039 نگاشته و نقش خود را در باز سازی كعبه بیان كرده است. «1» همانگونه كه اشاره شد، وی شاگرد محمد امین استرآبادی (م 1036) دانشمند شیعی اخباری و مؤلف الفوائد المدتیة [تألیف به سال 1031] و آثار دیگر است كه یكی از بنیادگذاران گرایش نوین اخباری، در شیعه می‌باشد. پایگاه اصلی وی در حرمین شریفین بوده و خود، همانجا، به سال 1036 درگذشت. «2» حوزه درسی این فرد، حوزه نیرومندی بوده و آثار آن سبب شد تا در اصفهان، گرایش اخباری نفوذ فراوانی به دست آورد. این آثار را می‌توان در افرادی مانند ملا محمد تقی مجلسی (م 1070) مشاهده كرد كه به نوبه خود یكی از عوامل مهم رشد اخبارگرایی در قرن یازدهم بوده است.
سید صدر الدین علی خان مدنی، صاحب كتاب با ارزش ریاض السالكین در شرح صحیفه، و آثار دیگر روزگاری در آن نواحی سكونت داشته است. پدر و جد وی نیز در آن حرم شریف زندگی می‌كرده و بعدها خود او به ایران آمد و در سال 1120 در شیراز درگذشت. «3» شیخ علی بن حسن عاملی برادر شیخ حر عاملی، در سه سال متوالی به سفر حج رفت و در راه بازگشت از سفر حج در سال 1078 درگذشت. «4» سید نور الدین علی بن علی عاملی مكّی (م 1061 یا 1068) از عالمانی است كه قریب بیست سال مجاور خانه خدا بوده است. افندی با یادآوری این مطلب می‌افزاید كه احفاد و اولاد وی هنوز در مكه بسر می‌برند كه یكی از آن‌ها علی بن نور الدین (م 1119) است. «5» وی كتابی با عنوان الفوائد المكیة [یا: شواهد المكیة] در رد بر الفوائد المدنیة استر آبادی نوشته است. سید شاه فتح اللّه، كتابی در امامت نگاشته كه مناظرات او با مولی عبدالرحیم لاری در مدینه بوده است. «6» درباره شیخ قاسم بن محمد كاظمی مقیم نجف نیز آمده است كه مشایخی در مكه، طائف و برخی از بلاد دیگر داشته است. «7»
شیخ محمد بن حسن یكی از عالمان برجسته شیعی و نواده شهید ثانی، در سال 1030 در مكه درگذشته است. «8» سید محمد بن حیدر عاملی هم در مكه سكونت داشته است. «9»
______________________________
(1). نك: كاشانی، زین العابدین، مفرّحة الانام فی تأسیس بیت الله الحرام، به كوشش رسول جعفریان، میراث اسلامی ایران، دفتر اول، صص 367- 392
(2). نك: افندی، همان، ج 5، صص 35- 36؛ آقا بزرگ، الروضة، صص 55- 56
(3). نك: افندی، همان، ج 3، صص 363- 367؛ آقا بزرگ، الكواكب، صص 521- 524
(4). نك: عاملی، شیخ حر، همان، ج 1، ص 118؛ افندی، همان، ج 3، ص 410
(5). افندی، همان، ج 4، ص 157؛ نك: عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 2، ص 128
(6). افندی، همان، ج 3، ص 410
(7). همان، ج 4، ص 399
(8). افندی، همان، ج 5، ص 61
(9). همان، ج 5، ص 102
ص: 849
میرزا محمد بن ابراهیم استر آبادی صاحب رجال نیز در سال 1026 در مكه درگذشته است.
وی از شاگردان مقدس اردبیلی در نجف بود كه پس از درگذشت وی در مكه سكونت گزید. «10» شیخ محمد بن علی عاملی كركی نیز مدتی در مكه نیز سید نور الدین علی عاملی و برخی دیگر از علمای عامه و خاصّه تحصیل كرده است. «11» مولی نور الدین نوروز علی در مكه نزد حاج حسین نیشابوری تحصیل كرده و او اجازه‌ای با تاریخ 1056 در مكه برایش نوشته است. ملا مصطفی بن ابراهیم تبریزی (م 1080) كه چندی مجاور در مكه بوده، كتابی به نام تحفة القرّاء در آن‌جا تألیف كرده است. «12»
توجه ایرانیان و شیعیان به امر حج در این دوره از رساله‌های متعددی كه تحت عنوان مناسك حج توسط عالمان شیعی این دوره نوشته شده به دست می‌آید. «13»
______________________________
(10). همان، ج 5، ص 117
(11). همان، ج 5، ص 128
(12). حسینی، سید احمد، فهرست كتابخانه آیة اللّه مرعشی، ج 5، ص 334
(13). مق: آقا بزرگ، ذریعه، ج 22، صص 253- 274، ش ش 6915- 7082
ص: 851

23 قصه خوانی در ایران عصر صفوی‌

اشاره

قصه خوانی در ایران، وارث دو جریان متفاوت است. نخست جریان موجود در ایران پیش از اسلام كه به هر روی، جامعه ایرانی، مانند سایر اقوام كهن، افسانه‌ها و داستان‌های فراوانی را از گذشته به ارث برده و با زنده نگاه داشتن آن‌ها، هویت خویش را در تاریخ امتداد داده است. دوم میراث قصّاص مسلمان كه خود برگرفته از تجربه‌های فكری- فرهنگی یهود، نصارا و افزوده‌های مسلمانان بر آن بود. جریان قصه خوانی اسلامی كه در مدینه كارش را آغاز كرده، به عراق كشیده شد و در بصره و كوفه، شمار زیادی از قصه خوانان، به فعالیت پرداختند. به تدریج، شماری از آنان به شهرهای ایران آمدند و اندك اندك، در نواحی مختلف ایران، كار قصه خوانی باب شد. برای نمونه از عبد الرحمن بن ابراهیم قاص یاد شده است كه در شهر كرمان سكونت گزیده است. «1» یا از ابو عبد الرحمان صالحی معتزلی یاد شده كه در نیشابور قصّه خوانی می‌كرده است. «2» یا مقاتل بن سلیمان كه در جامع مرو قصه خوانی می‌كرده است. «3» این نمونه‌ها فراوان است.
با این حال، همچنان كه قصه خوانی اسلامی به مناطق جدید ایران وارد می‌شد، عناصر محلی نیز در آن سهیم می‌گردید، چرا كه اصل وعظ در میان زردتشیان نیز بود، درست همان طور كه قصه خوانی به سبك ایرانی در میان ایرانیان سابقه داشت. «4» افزون بر آن، بدون استفاده از عناصر محلی، كار قصاص، موفقیتی در پی نداشت. اگر انگیزه‌ها و غرض‌های سیاسی منطقه‌ای و نیز مذهبی را بر عوامل ایجاد و گسترش قصه خوانی ضمیمه كنیم، می‌توانیم دامنه گسترش و نوع و ماهیت جریان قصه خوانی را در مناطق مختلف دنیای اسلام بشناسیم.
______________________________
(1). یحیی بن معین، تاریخ، ج 3، ص 175
(2). بلخی، ابو القاسم و ...، قاضی، فضل الاعتزال، ص 380
(3). ذهبی، میزان الاعتدال، ج 4، ص 173
(4). نك: محجوب، تحول نقالی و قصه خوانی، ص 186- 188
ص: 852
طی دو سه قرن نخست اسلامی، عامه مردم ایران، به دلیل بستگی‌هایی كه با فرهنگ پیش از اسلام داشتند، بسیاری از داستان‌ها و افسانه‌های گذشته را در ضمن آداب و رسوم اجتماعی خود حفظ كردند. بخشی از این داستانها به صورت مكتوب در اختیار طایفه‌ای از سر رشته داران امور فرهنگی آیین زرتشتی قرار داشت. این مطالب در ایران قرن چهارم و پنجم هجری، توسط فردوسی و بسیاری دیگر از شاعران و علاقه‌مندان به فرهنگ ایرانی احیا شد و اوقات فراغت مردم را پر می‌كرد. در لابلای آن اشعار قصصی، نكات دینی و اخلاقی نیز راه یافت و در تاریخ ایران راه خود گشود و همچنان با فراز و نشیب‌های فراوان تداوم یافت. «1» در مقدمه شاهنامه ابو منصوری به صراحت به جمع آوری این داستان‌ها و اساطیر اشاره شده و اصولا خود شاهنامه، گرد آوری همین افسانه‌ها و داستان‌ها از متون و دست مردمانی است كه به خوبی با این شخصیت‌ها و قهرمان‌ها آشنا بوده‌اند.
آگاهیم كه در قرن پنجم و ششم، دو گروه مختلف كار تبلیغات قصصی را بر عهده داشتند؛ یك گروه از شیعیان با عنوان مناقب خوانان و دیگر از سنیان با عنوان فضائل خوانان كه عهده‌دار مجالس گروه‌های مذهبی یاد شده در مساجد و حتی سرگذرها بودند.
اطلاعات فراوانی را درباره آن‌ها از طریق عبد الجلیل قزوینی در كتاب شریف نقض در دست داریم.
عبد الجلیل از كتاب فضائح الروافض- كه نقض در پاسخ آن نوشته شده است- نقل می‌كند كه شیعیان داستانهای دروغینی درباره قدرت خارق العاده علی بن ابی طالب ساخته‌اند. نویسنده سنی كتاب فضائح می‌نویسد:
... و در بازارها، مناقب خوانان گنده دهن، فرا داشته‌اند كه ما منقبت امیر المؤمنین می‌خوانیم و همه قصیده‌های پسر بنان رافضی و امثال او می‌خوانند و جمهور روافض جمع می‌شوند؛ همه وقیعت صحابه پاك و خلفای اسلام و غازیان دین است و صفات تنزیه كه خدای راست جلّ جلاله و صفت عصمت كه رسولان خدای راست- علیهم السلام- و قصّه معجزات كه الّا پیغمبران خدای را نباشد، شعر كرده می‌خوانند و به علی بن ابو طالب می‌بندند «2» ... و مغازیها می‌خوانند كه علی را بفرمان خدای تعالی در منجنیق نهاده و بذات السّلاسل انداختند تا به تنهایی، آن قلعه را كه پنج هزار مرد درو بود، [به] تیغ زدن بستد و علی در خیبر، به یك دست بركند، دری كه به صد مرد از جای خود بجنبانیدندی و بدستی می‌داشت تا لشكر بدان گذر می‌كرد و دیگر صحابه از حسد بر علی بر آن در آمد و شد
______________________________
(1). نك: صفا، ذبیح الله داستانگزاری و داستانگزاران تا دوره صفویه، ایران نامه 1/ 3، پاییز 1368
(2). قزوینی رازی، عبد الجلیل، نقض، ص 65
ص: 853
می‌كردند تا علی خسته گردد و عجزش ظاهر گردد. «1»
عبد الجلیل شیعی مذهب، ضمن دفاع از برخی روایات فضائل امیر المؤمنین- علیه السلام- و اشاره به این كه بعضی نیز سخن جهّال و عوام و اوباش باشد، در برابر سخنان نویسنده سنی، به فضائل خوانی مبلغان سنی اشاره كرده، مطلب مهمی را درباره خواندن داستانهای رستم و سهراب توسط آنان بیان می‌كند. وی می‌نویسد:
عجب است كه این خواجه بر بازارها، مناقب خوانان را می‌بیند كه مناقب می‌خوانند و فضایل خوانان را نمی‌بیند كه بیكار و خاموش نباشند و هر كجا قمّاری خماری باشد كه در جهانش بهره‌ای نباشد و به حقیقت، نه فضل بوبكر داند، نه درجه علیّ شناسد، برای دام نان، بیتی چند در دشنام رافضیان از بر بكرده و در سرمایه گرفته و مسلمانان را دشنام می‌دهد و لعنت ناوجه، می‌كند و آنچه می‌ستاند، بخرابات می‌برد و به غنا و زنا می‌دهد و بر سبلت قدریان و مجبّران می‌خندد و این قاعده نو نیست كه فضایلی و مناقبی در بازارها فضایل و مناقب خوانند، امّا ایشان همه، توحید و عدل و نبوّت و امامت و شریعت خوانند و اینان همه جبر و تشبیه و لعنت. «2»
او همچنین در جای دیگری درباره محتوای فضائل خوانی اهل سنّت می‌نویسد: ...
و چنان است كه متعصّبان بنی امیّه و مروانیان، بعد از قتل حسین با فضیلت و منقبت علیّ، طاقت نمی‌داشتند. جماعتی خارجیان از بقیّت سیف علی و گروهی بد دینان را بهم جمع كردن تا مغازی‌های دروغ و حكایات بی‌اصل، وضع كردند در حق رستم و سهراب و اسفندیار و كاووس و زال و غیر ایشان و خوانندگان را بر مربّعات اسواق [چهارسوها] ممكّن كردند تا می‌خوانند تا ردّ باشد بر شجاعت و فضل امیر المؤمنین و هنوز این بدعت باقی مانده است كه به اتفاق امّت مصطفی، مدح گبركان خواندن بدعت و ضلالت است.
خواجه اگر منقبت علیّ از مناقب خوانان نمی‌تواند شنید، باید بدان هنگامه‌ها می‌رود به زیر طاق باجگر و صحرای در غایش. «3»
مؤلف برخی از قصص دیگر را كه در كتب سنیان درباره حسن بصری، رابعه عدویه، حلاج و جز آن‌هاست، آورده است. این قسمت مربوط به داستانهای صوفیانه است.
آنچه از نوشته عبد الجلیل برمی‌آید آن است كه قصه خوانی در قرن ششم در ایران معمول بوده و در آن، از آثار ایران قبل از اسلام هم بهره گرفته می‌شده است. این سنت در ایران ادامه یافت و آثار آن در نقّالی‌هائی كه تا همین اواخر رواج داشت، پا بر جا بود. در این
______________________________
(1). همان، ص 67
(2). همان، ص 65
(3). همان، ص 67
ص: 854
فاصله، در درون این قصه‌ها، افزودگی‌ها و كاستی‌هایی بر اساس مشی سیاسی و مذهبی موجود در جامعه ایران رخ می‌داد.
از اشارتی كه شیخ حسن كاشی، شاعر شیعی قرن هفتم و اوائل قرن هشتم در كتابش آورده، چنین به دست می‌آید كه او نیز همانند عبد الجلیل، از داستان‌های رستم و اسفندیار دل خوشی نداشته و در عین ابراز ارادت به فردوسی، مردم را از روی آوردن به این داستان‌ها نهی می‌كند و در عوض به سوی نقل داستان‌های زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام سوق می‌دهد. عین اشعار وی در این باب چنین است:
ای پسر قصه مجاز مخوان‌الحذر الحذر ز خواندن آن
چند خوانی كتاب شهنامه‌یاد كن زود زین گنه نامه
چند ازین ذكر وامق و عذرایاد كن نیز خالق خود را
چند خوانی تو ویس و رامین راقصه فاسقان بی‌دین را
چند گویی حدیث ز رستم زال‌لعب و بیهوده دروغ محال
ذكر گبران و اهل استوران‌چند خوانی تو بر مسلمانان ...
گه مرادست پارسی خوانت‌تا بود انس و راحت جانت
هست اخبار مصطفای امین‌همچنان عزّ و مرتضای گزین
نیز مدح علی و فرزندان‌هست بسیار، روز و شب می‌خوان «1» برخی از این داستان‌ها از اساس ساخته ذهن مشتی نقال و داستان سراست و هیچ ریشه تاریخی ندارد. مانند داستان امیر ارسلان رومی، ملك بهمن. برخی دیگر به نوعی ریشه تاریخی و حماسی دارد مانند اسكندر نامه و رستم نامه. برخی دیگر در اطراف زندگی شخصیت‌های تاریخی است، گر چه آنچه به آنان نسبت داده شده، غالبا نادرست است. مانند قصه حمزه یا رموز حمزه. شماری نیز تاریخی است كه مختار نامه‌ها از آن جمله است. «2»
گفتنی است كه برخی از این داستان‌ها نیز بر اساس آیات قرآنی و نیز اقتباس از مطالب اسرائیلی و یهودی است كه در تفاسیر بوده است. احسن القصص از معین الدین فراهی درباره حضرت یوسف؛ یك نمونه از همین داستان‌هاست. نمونه دیگر داستان اصحاب اخدود است كه ریشه قرآنی دارد. «3» برخی نیز مانند الف لیلة و لیلة یا هزار و یكشب، ریشه عربی دارد كه در ادبیات فارسی وارد شده است. داستان بلوهر و بوذاسف را نیز دارای منشأ
______________________________
(1). كاشی، شیخ حسن، تاریخ محمدی، صص 159- 160
(2). محجوب، داستان‌های عامیانه فارسی (1)، مجله سخن، دوره دهم، صص 66- 67
(3). منزوی، احمد، فهرست نسخه‌های خطی فارسی، ج 5، ص 3657
ص: 855
بودایی دانسته‌اند كه در حوزه ادبیات فارسی در آمده است. به هر روی دامنه این داستان‌ها و آنچه میان شاعران ارجی یافته و منظومه‌های كوتاه و بلند در حول و حوش آن‌ها ساخته شده، به اندازه‌ای گسترده است كه حتی به نام داستان‌های بلند موجود نیز در این مختصر نمی‌توان اشاره كرد. «1»
از نظر محتوا، برخی از این داستان‌ها، مانند داراب نامه طرطوسی از اساس غیر دینی است؛ اما بسیاری از آن‌ها درباره برخی از شخصیت‌های دینی ساخته شده است. مرزهای موجود در برخی كفر و ایمان و در برخی دیگر، در محور فعالیت اهل بیت علیهم السلام بر ضد امویان یا عباسیان است. همین طور، در بسیاری از این داستان‌ها كه غالبا از قرن ششم به بعد تا دوره تیموری نوشته شده و بعد از آن نیز همچنان بازسازی شده است، می‌توان نوعی روحیه استقلال طلبی ایرانی را مشاهده كرد.
یكی از چهره‌های اصلی این داستان‌ها امیر مؤمنان علی- علیه السلام- است كه بسیاری از قصه خوانان و شاعران، به صورت نظم و نثر، متونی داستانی را درباره زندگی آن حضرت پدید آورده‌اند. یكی از مهم‌ترین متونی كه به نظم تدوین شده خاوران نامه، اثر ابن حسام خوسفی، شاعر برجسته شیعه مذهب قرن نهم هجری است كه به سال 875 در گذشته و هنوز مزار وی باقی و دیوانش هم كه بخش عمده آن فضائل اهل بیت علیهم السلام است، به چاپ رسیده است. این اثر، یك مثنوی حماسی- دینی است در داستان جنگهای امام علی- علیه السلام- كه به نوشته احمد منزوی، «2» از افسانه‌های ایرانی گرفته شده است، مانند جنگ او با دیوان و اژدهایان و با قباد شاه و فتوحات او در افغانستان و خاوران كه به شكل شاهنامه فردوسی در سال 830 تدوین شده است:
چو بر سال هشتصد بیفزود سی‌شد این نامه تازیان پارسی
مر این نامه را خاوران نامه نام‌نهادم بدان گه كه كردم تمام در دوره صفوی، چندین اثر دیگر با عنوان حمله حیدری سروده شد كه آن‌ها نیز شرح جنگهای امام به صورت داستانی است. «3» بخش‌هایی از اینها تاریخی و بسیاری از آن‌ها، از نقطه نظر تاریخی بی‌اساس و صرفا یك اثر ادبی محسوب می‌شود. درباره امیر مؤمنان علیه السلام چندین اثر دیگر هم از این دست وجود دارد كه عبارت است از جنگ نامه امیر المؤمنین یا غزوة المجاهدین از محمد قاسم نامی كه مدعی است آن را از عربی ترجمه
______________________________
(1). بنگرید به: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی فارسی، ج 5، بخش بیست و نهم در باب، افسانه، حكایت و نمایشنامه، صص 3654- 3755
(2). منزوی، همان، ج 4، ص 2777. در آن جا چندین نسخه از این اثر معرفی شده است.
(3). همان، ج 4، صص 2774- 2777
ص: 856
كرده و مربوط به روزگار صفوی است. نمونه دیگری كه نسخه‌های فراوان با تحریرهای گوناگون از آن بر جای مانده جنگ نامه شاه مردان علی است. «1»
حمزه سید الشهداء یكی دیگر از سوژه‌های این قبیل داستان‌هاست. حمزه نامه، یا رموز حمزه یا جنگ نامه امیر المؤمنین حمزه داستانی است كه تحت عنوان قصه حمزه به سال 1347 به كوشش جعفر شعار به چاپ رسیده است. این اثر، بهره تاریخی ندارد و صرفا داستانی است.
محمد بن حنفیه هم یكی دیگر از شخصیت‌های این قبیل داستان‌هاست كه جنگ نامه محمد بن حنفیه «2» بر محور او ساخته شده است. این داستان نیز هیچ گونه اساس تاریخی ندارد و تنها و تنها برای سرگرمی است. گزارش كوتاهی از روایت منظوم آن چنین است:
داستان به اسارت در آمدن دختر رومی به نام حنفیه و اسلام آوردن و به ازدواج حضرت علی علیه السلام در آمدن او و تولد پسری به نام محمد از ایشان. به شكار رفتن محمد و دلباختن به زنی زیبا، شعرا نام، و جنگیدن محمد با شوهر شعرا به نام غضنفر و كشتن او! سپس جنگیدن با سپاه گران فضل و كشتن سیصد سوار ... و ازدواج محمد حنفیه با آن زن! «3»
در برخی از این داستان‌ها، نامی هم از احمد بن محمد حنفیه به عنوان انتقام گیرنده از خون ابو مسلم مروزی (مقتول 137 هجری) به میان می‌آید كه البته هیچ مستند تاریخی ندارد. محبوبیت ابو مسلم، شخصیت اصلی داستان‌هایی است كه به ابو مسلم نامه شهرت دارد. این محبوبیت از یك سو به تلاش وی در ساقط كردن دولت اموی برمی‌گردد، و از سوی دیگر كشته شدن به ظاهر ناجوانمردانه‌اش توسط منصور و خونخواهی بو مسلمیه پس از وی؛ و از سوی سوم ناشی از اشتباهی كه برخی از شیعیان درباره او به عنوان یك فرد مدافع اهل بیت داشته‌اند.
بی‌تردید با توجه به گرایش‌ها و جنبش‌هایی كه پس از ابو مسلم در خراسان و برخی نقاط آذربایجان بر محور ابو مسلم پدید آمد، می‌توان این حركت را نوعی حركت شعوبی دانست كه از این طریق كوشیده است تا در برابر عرب مقاومت كند؛ گر چه باید توجه داشت كه حركت یاد شده، در ادامه، برای بسیاری از مردم ایران، جنبه سرگرمی محض داشته است.
آنچه گذشت، نوعی سرگردانی فكری و مذهبی را در ابو مسلم نامه‌ها ایجاد كرده است.
زمانی داستان یاد شده در اختیار سنیان و روزگاری در اختیار صوفیان شیعی بوده و روایات
______________________________
(1). همان، ج 5، ص 3668
(2). همان، ج 4، ص 2806
(3). همان، ج 4، ص 2806
ص: 857
موجود از آن در این دست گردانی‌ها، متفاوت گزارش شده است. ابو مسلم نامه‌ها با وجود داشتن عناصری كه دلالت بر تعلق خاطر مؤلفان آن‌ها به جامعه اهل سنت ایران دارد و حتی در آن‌ها از خلفای اولیه تمجید شده است، به نوعی حالت دفاع از اهل بیت را نیز در بر دارد و در شكل عام‌تر بر ضد بنی امیه است. برخی از این قبیل داستان‌های مردمی و نه دینی، هیچ گونه رنگ و لعاب مذهبی نداشته و صرفا عناصر داستانی، به ویژه موجی از رخدادهای اساطیری و غیر واقعی و در عین حال متنوع و گسترده، در آن‌ها آمده است. این متون، ادبیات ویژه خود را داشته و بسیاری از آن‌ها توسط عامه مردم خوانده می‌شده یا قصه‌خوانان در مجالس عمومی، آن‌ها را برای مردم می‌خوانده‌اند.
نگارش ابو مسلم نامه در قرن هشتم هجری به دست ابو طاهر محمد بن حسن بن علی بن موسی طرطوسی از مردم آسیای صغیر صورت گرفته، «1» و پس از آن، تحریرهای مختلفی از آن ارائه شده است كه تفاوت‌های فراوانی با یكدیگر دارد. «2» روایت خود طرطوسی از این اثر، با احترام به خلفای چهارگانه همراه است و نشان از آن دارد كه وی سنی بوده است. «3» در عین حال، موضع ضد اموی كتاب، همراه با حمایت از خاندان نبوت و ولایت، در ابو مسلم نامه طرطوسی دیده می‌شود. به عنوان نمونه، وقتی از مروان حكم یاد می‌كند كه خلافت را در دست گرفت، از قول او می‌نویسد: اگر او [یزید] حسین را نابود ساخت و خلافت را از خاندان نبوت و ولایت گرفت، من كاری كنم كه درجه من در جهنم از یزید زیاده باشد و آن كار این است كه تا قیام قیامت، چنان كنم كه بر ابو تراب ناسزا گویند تا خلافت در خاندان من بماند. «4» افزون بر این كه عناصر تاریخی و حماسی در این داستان فراوان است، به مسائل اخلاقی و انسانی نیز توجه فراوانی شده است. به نوشته محجوب:
قهرمانان ابو مسلم نامه، هرگز شراب نمی‌خورند و بدمستی نمی‌كنند و همواره به اصول دینی و اخلاقی پای بندند؛ به خلاف طرفداران مروان خلیفه اموی كه از هیچ فحشا و منكری روی گردان نیستند. «5»
نویسنده می‌كوشد تا فضای تاریخی داستان را حفظ كند. به همین دلیل از بسیاری از
______________________________
(1). شاید هم بازنویسی شده است. در تاریخ فیروزشاهی، درباره سلطان محمد بن تغلق شاه كه در سال 725 به تخت نشسته، آمده است: بیش‌تری اسكندرنامه را یادداشت و بو مسلم نامه و تاریخ محمودی را مستحضر بود. نك: قزوینی، یادداشتهای قزوینی، ج 4، ص 64
(2). محجوب، داستان‌های عامیانه فارسی (2)، مجله سخن، دوره دهم، ص 289؛ مؤید ثابتی، تاریخ نیشابور، صص 89- 90
(3). محجوب، داستان‌های عامیانه فارسی، صص 171- 172
(4). همان، ص 172
(5). همان، ص 291
ص: 858
نقلهای تاریخی موجود و شخصیت‌های شناخته شده بهره برده است، اما هر كجا كم آورده، چنان به ساختن و پرداختن روی آورده است كه به خوبی نشان می‌دهد، در پی داستان سازی است. بدون تردید، ادامه دهنده این شیوه در روزگار ما، ذبیح الله منصوری و كسانی هستند كه در دو دهه اخیر، فصل‌هایی از تاریخ- حتی تاریخ معاصر- را بهانه داستان‌های عریض و طویل كرده‌اند.
ابو مسلم نامه، در نوع خود، نخستین كار داستانی- تاریخی است كه هنوز پای بندی به تاریخ را در حد برخی از وقایع، یا رعایت اسامی تاریخی حفظ می‌كند. اما در ادامه، داستان‌هایی كه بر اساس سبك ابو مسلم نامه ساخته شده، مانند رموز حمزه و اسكندر نامه، «1» چنین گرایشی را نداشته و دروغ پردازی در آن توسعه می‌یابد. «2»
چنان كه گذشت، این قبیل داستان‌ها در ادبیات فارسی، چنان رشد و توسعه‌ای از پس از قرن هشتم در ایران داشته كه امروزه فهرست بلندی از آن‌ها بر جای مانده است.

قصه خوانی در دوره صفوی و موضع علمای شیعه‌

گذشت كه قصه خوانی در قرون نخست هجری با تصوف پیوندی داشته است. این مسأله زمینه پیوند قصه خوانی با خانقاه در دوران پیش از روزگار صفوی و حتی در همین دوره است. درویشان دوره‌گرد، نقش خاصی در كار قصه خوانی یا كارهای شبیه به آن داشته‌اند؛ به طوری كه روی كار آمدن صفویان، قرین با تصوف درویشی و قصه خوانی بوده و در روزگار آغازین صفوی كار قصه خوانی رواج فراوانی داشته است. یكی از كارهای قصه خوانان حرفه‌ای این دوره، خواندن ابو مسلم نامه‌ها بوده است كه در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
دكتر زرین كوب نوشته است: چنان كه قصه گویان دوره‌گرد كه به صوفیان اردبیل منسوب بودند، تا پایان عهد صفوی، با نقل قصه محمد حنفیه و داستان ابو مسلم، مردم را به اهداف نهضت صفویه یا آنچه در آغاز اهداف آن‌ها وانمود می‌شد، علاقه‌مند می‌داشتند و در عین حال، عقاید صوفیه و غلات را كه متضمن قول به حلول و اتحاد و تناسخ و مظهریت بودند و از قدیم با قصه‌های ابو مسلم و محمد بن حنفیه مربوط شده بود، تبلیغ و تعلیم می‌كردند. «3» مستند این سخن، در منبع یاد شده، نیامده است تا بر چگونگی آن اطلاع بیش‌تری به دست آوریم. اما می‌دانیم كه به روزگار طهماسب، قصه خوانان شیعی بوده‌اند كه
______________________________
(1). درباره اسكندر نامه، نك: محجوب، همان، صص 735، 828
(2). محجوب، همان، ص 380
(3). زرین‌كوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، صص 228- 229
ص: 859
مناقب امام علی علیه السلام را بیان می‌كرده‌اند. در منابع از كمال الدین محمد بن غیاث الدین محمد حكیم شیرازی یاد شده است كه مورخ و قصه خوان راستگوی شیعی بوده و كتابی هم در مناقب امام علی علیه السلام به نام شاه طهماسب تألیف كرده است. «1»
به هر روی، شغل قصه خوانی تا پیش از دوره صفویه و در دوره صفویه و مدت‌ها پس از آن رواج داشته است. كسان زیادی در این دوره، عنوان قصه خوان داشته و شغل آنان، نقل قصص در دربار شاهان و شاهزادگان و یا حتی در میان عامه مردم بود. نمونه‌هایی از قصه خوانان برجسته دوره صفوی را می‌شناسیم. میر آشوب از «قصه خوانان» بوده و حاتم بیك به شوخی به او می‌گفت: تو هرگز گوش به حرفی نداده‌ای!، قصه را چون فراگرفته‌ای؟ «2» میر ظهیر هم كه «در مدرسه تحصیل می‌كرد ... و در كمال عسرت بود، در كوكنارخانه‌ها قصه خوانی می‌كرد.» «3» كوكنارخانه، جایی بود شبیه قهوه‌خانه كه پوست خشخاش را مانند برگ چایی دم می‌كردند و می‌خوردند.
در كنار قصه خوانی، شاهنامه خوانی هم رواجی داشته است. ملا بی‌خودی جنابدی یا گنابادی «شاهنامه خوان بالا دستی بود، چنانچه در مجلس شاه عباس ماضی خوانده؛ شاه را خوش آمده، چهل تومان مواجب او تعیین شد.» «4»
جمشید قصه خوان یكی دیگر از قصه خوانان است كه نامش بر جای مانده است. «5» همچنین مولانا حسین قصه خوان، «6» اسد قصه خوان و اسكندر قصه خوان نمونه‌های دیگر هستند. درباره این اسكندر آمده: و در فن قصه خوانی و افسانه گویی می‌گویند كه از چرب زبانان و شیرین بیانات است و باستانی قصه‌ها و افسانه‌های غیر واقع را كه خوش طبعان و ظرفا به قید انشا و كتابت در آورده‌اند، به نوعی می‌خواند و ادا می‌نماید كه مستحسن و مقبول طبع درست فهمان و صاحب سخنان می‌افتد. «7» شمار فراوانی از این افراد در دربار شاهان هندی و ایرانی عصر صفوی بوده كه نام برخی از آن‌ها بر جای مانده است. «8» عنوان شاهنامه خوان، عنوانی جز قصه خوان بوده و كسان دیگری كار شاهنامه خوانی را بر عهده داشته‌اند؛ گر چه ممكن بوده كسی هم قصه خوان و هم شاهنامه خوان بوده باشد. دفتر خوان
______________________________
(1). دانش پژوه، فهرست نسخه‌های خطی دانشگاه تهران، ج 16، ص 53
(2). نصر آبادی، محمد طاهر، تذكره نصر آبادی، ص 324
(3). همان، ص 414
(4). همان، ص 307
(5). گلچین معانی، كاروان هند، ج 1، ص 305
(6). منزوی، احمد و ... فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه ملك، ج 9، ص 331
(7). گلچین معانی، همان، ج 1، صص 51- 52
(8). صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ج 5، قسمت سوم، ص 1503
ص: 860
نیز بر كسی اطلاق می‌شد كه داستان مكتوبی را در مجلس امرا و بزرگان قرائت می‌كرد و دیگران به او گوش فرا می‌دادند.
سبك جدیدی از قصه خوانی كه در دوره صفوی رواج یافت، تاریخ‌های قصه‌ای بود كه درباره شاه اسماعیل و شاه طهماسب نگاشته شد. این كتاب‌ها، به سبك داستانی و حماسی و با ادبیاتی مسجع، به شرح فتوحات و جنگها و اخبار تاریخی شاهان صفوی پرداختند.
نمونه‌هایی از این آثار بر جای مانده و برخی به چاپ هم رسیده است. بعد از آن نیز، داستان سرایی درباره شاهان صفوی، در دایره قصه خوانی دوره صفوی وارد گردید. قصه خوانان دوره گرد و قهوه خانه‌ای، این داستان‌های را در قهوه خانه‌ها می‌خواندند و مردم را سرگرم می‌ساختند. اولئاریوس از قهوه خانه‌ها و نقالانی كه بر روی صندلی بلندی، افسانه‌ها و داستانها و شعرهای گوناگون می‌خوانند، یاد كرده است. «1» جملی كاری كه در اوائل شاه سلطان حسین در ایران بوده، می‌نویسد:
خسته و كوفته از گشت بازار، خود را به قهوه خانه‌ای رساندیم و با صرف قلیان منتظر فرارسیدن ساعت تاجگذاری شدیم. در این اثنا، ملائی بدون لباس و عمامه، شروع به ذكر فضائل و فتوحات شاه عباس بزرگ و شاه صفی كرد و تا سر حد غلوّ و اغراق پیش رفت؛ گاهی چون دیوانه داد می‌زد و گاهی چون جانور زوزه می‌كشید و تا می‌خواست از فتوحات نظامی بگوید، مستمعان به شدت كف می‌زدند. این حماسه سرایی دو ساعت طول كشید و حاضران هر یك، یكی دو كارابل- پول سیاه- به وی دادند و او با دو عباسی درآمد و به منزل خود بازگشت. «2»

علما و قصه خوانی‌

همزمان با قدرت یافتن علمای شیعه عرب در دوره صفوی و حركت اصلاح گرایانه آن‌ها نسبت به فرهنگ رایج در این دوره، به تدریج تصوف تحت فشار قرار گرفته، ابتدا محدود و سپس كنار زده شد. حركت قصه خوانی نیز كه وابسته به دراویش بود، مورد انكار عالمان دین واقع شد و به ویژه، درباره ابو مسلم نامه‌ها برخورد جدی‌تری صورت گرفت. مبارزه همزمان علما با تصوف و قصه خوانی، مؤیّد ریشه‌دار بودن اتحاد و پیوند این دو در گذشته می‌باشد.
مستند علما در برخورد با قصه خوانی، روایاتی بود كه نمونه‌هایی از آن‌ها را در بحث برخورد امامان شیعه علیهم السلام با قصه خوانان آوردیم. علما با استناد به برخورد امامان با
______________________________
(1). اولئاریوس، سفرنامه، ص 241
(2). كارری، سفرنامه، ص 111
ص: 861
قصه خوانان، در برابر اینان ایستاده و برای دور كردن آن‌ها از جامعه جدید مذهبی ایران، تلاش زیادی كردند. البته در این باره، میان خود عالمان، اختلاف نظرهایی پیش آمد كه به آن خواهیم پرداخت. به هر روی، علمای شریعت با این وضع درگیر شدند. صفویان نیز كه این زمان، دیگر نیازی به تصوف نداشتند، از صوفیه حمایتی نكرده بلكه در سركوب آنان همداستان عالمان شریعت شدند.
در اینجا دو اختلاف نظر میان علما وجود داشت. اول آن كه برخی از آنان تمایلات صوفیانه و عارفانه داشتند و طبعا می‌كوشیدند تا از مظاهر آن دفاع كنند. دوم آن كه از روی هر انگیزه‌ای بود، بر سر شخصیت ابو مسلم اختلاف نظر به وجود آمد. این اختلاف بر سر این نكته بود كه آیا ابو مسلم یك شخصیت شیعی و دوستدار اهل بیت است، یا دشمن اهل بیت. شماری از عالمان متمایل به تصوف كه محبوبیت ابو مسلم را در ادبیات صوفیانه می‌دیدند، با توجه به نداشتن آگاهی تاریخی كافی، شروع به دفاع از ابو مسلم كردند. به هر روی، كار این اختلاف نظر، به نوشتن رساله‌های متعددی كشیده شد كه از نظر تاریخی، مربوط به دوره دوم صفوی است. در اینجا، آغاز برخورد با قصه خوانی را در روزگار طهماسب (930- 984) دنبال كرده و سپس به دوره دوم صفوی خواهیم رسید.
آگاهی‌های موجود نشان می‌دهد كه نخستین فقیه برجسته‌ای كه با تصوف و به ویژه قصه خوانی درگیر شد، محقق كركی (م 940) شیخ الاسلام شاه طهماسب است. وی نخستین اثر را با عنوان المطاعن المجرمیة نگاشت. متأسفانه این كتاب بر جای نمانده و تنها در آثار بعدی ضد صوفیه، از آن یاد شده است. «1» وی در این كتاب، مطالبی درباره قصه خوانان و رد آن‌ها داشته است.
عبد المطلب طالقانی در رساله خلاصة الفوائد كه بر ضد ابو مسلم نگاشته است، می‌نویسد: بدان كه چون در زمان شیخ علی- اعلی درجته- بعضی از واعظان بر ابو مسلم لعن می‌كرده‌اند، مردمان از آن جناب در این باب استفتای بسیاری می‌نموده‌اند و نواب مستطاب بخطّه الشریف، افتاء می‌فرموده و به توقیع منیح آن فتاوا را مزیّن می‌نموده و فقیر آن فتوا را به عینه بخطّه و مهر شیخ- علیه الرحمه- دیده‌ام و صورت آن را در كتاب فوائد المؤمنین آورده‌ام. «2»
آنچه طالقانی اشاره كرده، اجمال قضیه است. مجموعه‌ای از آگاهی‌های تفصیلی درباره جریان قصه خوانی دوره صفوی و مقابله‌ای كه كركی با آن كرده، در یك اثر بازمانده از یكی
______________________________
(1). نك: ابهری، انیس المؤمنین، صص 136، 142، 147، 152، 186، 188. درباره این كتاب، در نوشتار «رویارویی فقیهان و صوفیان» بحث كرده‌ایم.
(2). طالقانی، خلاصة الفوائد، برگ 128 (مرعشی، خطی شماره 4014)
ص: 862
از شاگردان كركی منعكس شده است. محمد بن اسحاق حموی ابهری در كتابی كه در شرح حال امامان- علیهم السلام- نگاشته و نامش را انیس المؤمنین «1» گذاشته، آگاهی‌های بسیار جالبی را در این باره آورده است. در میان این آگاهی‌ها، افزون بر مطرح كردن اختلاف نظرها درباره ابو مسلم، فتوای استادش محقق كركی «2» را هم در تحریم قصه خوانی «3» آورده است. برای این كه به خوبی در جریان این مسائل باشیم، آگاهی‌های ارائه شده توسط او را به ترتیب می‌آوریم:
بحث ابهری در این باره، از شناخت مذهب ابو مسلم آغاز می‌شود كه بر اساس روایتی كه در اعلام الوری آمده، برخی تصور كرده‌اند كه «ابو مسلم پیش از آن كه سفاح بر تخت نشیند، با اهل بیت- علیهم السلام- دوست بوده، بعد از آن با ایشان دشمن شده». ابهری ادامه می‌دهد: بدان كه این ظنی است كاذب و آرای صائبه را نامناسب؛ زیرا كه از كتب سیر و تواریخ معتبره علمای امامیه- قدس الله اسرارهم- چنین مستفاد می‌شود كه ابو مسلم مروزی من اول العمر الی آخره، مخالف اهل البیت علیهم السلام بوده. و نواب مستطاب معلی القاب، خاتمة المجتهدین و وارث علوم الانبیاء و المرسلین، شیخنا و مولانا و مقتدانا الشیخ علی بن عبد العالی- ادام الله معالیه و قرن بالمیامن ایامه و لیالیه- در كتابی موسوم به مطاعن المجرمیة آورده كه ابو مسلم قبل از اظهار دعوت بنی عباس، از روی حیلت‌گری، با اولاد و اعقاب حضرت امیر المؤمنین ملاقات می‌نمود و با ایشان دم از دوستی می‌زد تا دوستان ایشان را فریب داده، معاون خویش گردانید.»
پس از آن خودش را «از كمترین تلامذه آن جناب» دانسته و مطالبی در تكمیل آن آورده است. «4» ابهری در ادامه می‌نویسد: پس بدان كه ابو مسلم مروزی من اول العمر الی آخره مخالف اهل البیت بوده، زیرا كه به صحت پیوسته كه در بدایت حال مروانی بوده و چون از بنی مروان تبرّا نمود، كیسانی شده و به امامت آل عباس قائل شده؛ آنگاه گفت بعد از پیغمبر، عباس امام بوده. بعد از آن خود دعوای امامت نمود و به این اكتفا ننموده دعوای حلول كرد و بر آن دعوای باطل ثابت بود تا كشته شد. «5»
______________________________
(1). تصحیح میر هاشم محدث، تهران، بنیاد بعثت، 1363
(2). نسخه‌ای از انیس المؤمنین در كتابخانه مسجد جامع گوهر شاد موجود است كه، محقق كركی تقریظی بر آن به سال 939، یعنی یكسال پیش از در گذشتش نگاشته است. بنگرید: فاضل، محمود، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه جامع گوهرشاد، ج 4، ص 1927
(3). درباره ماجرای ابو مسلم نامه خوانی و تحریم آن نك: صفا، ذبیح الله، ماجرای تحریم ابو مسلم نامه، مجله ایران نامه، سال پنجم.
(4). ابهری، انیس المؤمنین، صص 136- 137
(5). همان، ص 139
ص: 863
ابهری به آنچه گذشت، اكتفا نكرده، به رغم ارجاع به كتاب منهج النجاة كه «حكایت آن بی‌سعادت در آن مسطور» گشته، صلاح را در آن می‌داند كه «در این اوراق نیز بعضی از مطاعن آن پیش خیل ارباب شقاوت مذكور و دلایل لعن آن سر دفتر اصحاب نفاق» را مسطور سازد. پس از آن اطلاعات تاریخی با ارزشی را درباره مبارزه علما و حتی شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی در برخورد با ابو مسلم گرایی حاكم بر جامعه آن روز ایران، به دست می‌دهد:
بدان كه چون مدتها بلاد اسلام در تحت تصرف مخالفان تیره انجام بوده، بدع بسیار واقع و ناشایست بی‌شمار شایع شده بود. چون شاه فلك جاه علیین بارگاه جنّت آرامگاه، الذی انزل اسمه بعدد الائمة و التنزیل، ابو البقاء سلطان شاه اسماعیل- انا الله برهانه- پای سعادت بر سریر معدلت نهاد، ابواب شفقت و رأفت بر روی عالمیان گشاد و در تنفیذ احكام شریعت، و اعلای اعلام ملت، و ترویج مذهب حق امامیه و استمالت قلوب طایفه ناجیه، سعی موفور و جهد مشكور مبذول داشت و به تغلیق ابواب ناشایست همّت گماشت. اما بنا بر آن كه اكثر اوقات خجسته ساعات را به نكب و قهر اعدای دین و مخالفان ائمه طاهرین مصروف می‌داشت، هنوز بعضی از آن بدع پایدار و برخی از آن قبایح، برقرار مانده بود كه داعی حق را لبیك اجابت گفته به ریاض قدس خرامید؛ و تخت سلطنت به اعلی حضرت شاه شیعه پرور، ناصب رایات ائمه اثنا عشر، مؤیّد دین مبین حضرت سید المرسلین، محیی مراسم الائمة المعصومین، حامی حوزة الملك و املة، ماحی آثار الكفر و البدعة، ناصب الویة العدل و الاحسان، باسط النصفة و الامن و الامان، السلطان ... شاه طهماسب بهادر خان گذاشت و آن جناب در عنفوان شباب از مشتهیات نفسانی و لذات جسمانی در تافت و به حكم إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ «1» مرتبه محبوبیت حضرت رب العالمین دریافت و به قلع و قمع جمیع ملاهی و مناهی پرداخت و آثار شنیعه بدعت و رسوم خلافت شریعت برانداخت. و از جمله منكرات عظیمه كه از آن نهی فرمود، یكی آن بود كه پیش از طلوع خورشید سلطنت شاه جنت مكان علیین آشیان، بعضی از افسانه خوانان سنی سیرت و یاوه گویان سنی سریرت، اسطوره بر ابو مسلم مروزی بسته بودند و در زمان آن شاه علیین آرامگاه بعضی دیگر از قصه خوانان دروغ پیشه و بادپیمایان كج اندیشه تغییری در آن افسانه نموده، آن قصه موضوعه را با مفتریات بر بعضی از ائمه طاهرین علیهم السلام در آمیخته بودند، و عوام را به آن تزویر و تسطیر، محب و دوستدار آن محبوس زاویه سعیر گردانیده و با آن كه نواب غفران پناه، قصه خوانان را از خواندن آن
______________________________
(1). بقره، 222
ص: 864
قصه باطله منع نموده، به شستن دفاتر ضاله ایشان و به تخریب مقبره‌ای كه به ابو مسلم مروزی نسبت می‌دادند امر فرموده بود، بعد از رحلت آن حضرت، به قصور بی‌قصور جنت، بعضی از قصّاص، باز مرتكب آن ناشایست شده، به اغوا و اضلال عوام اشتغال می‌نمودند. شاه دین پناه مجددا از خواندن و شنیدن آن منع فرمود و قدغن نمود كه هركس آن قصه كاذبه بخواند، به تیغ سیاست زبانش قطع نماید. الحق به غایت زشت بود كه در بلاد شیعه، آن طور قصه دروغی خوانند و عوام را دوست مخالفان گردانند.
و باید دانست كه خواندن و شنیدن جمیع قصص كاذبه، حرام و از افعال فاسقین است؛ خصوصا اخبار موضوعه كه در مدح مخالفین است كه آن اخلال در مذهب و دین است؛ مگر آن كه بر سبیل انكار و رد یا تنبیه عوام باشد. چنان كه احادیثی كه وضع نموده‌اند نواصب، در فضیلت شیوخ خود كه علمای امامیه- رحمهم الله- نقل آن می‌كنند به طریق انكار و با دلایل واضحه رد آن می‌نمایند و عوام را آگاه می‌سازند كه آن از مفتریات و موضوعات مخالفین است، و هر آینه اجتناب از شنیدن قصص كاذبه از اخلاق مؤمنین است؛ زیرا كه حضرت عزت- تعالی شأنه و تعظم برهانه- در صفت ایشان می‌فرماید كه:
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ «1» و در جای دیگر در صفت بندگان برگزیده خود می‌فرماید كه: وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً؛ «2» و این آیه دال است بر آن كه عباد الرحمن، یعنی بندگان برگزیده پروردگار عالمیان، كسانی‌اند كه حاضر نشوند در مجالس و محافل اهل كذب و سایر فسوق، از آن جهت كه حاضر شدن در مشاهد باطله شریك شدن است در خطا و عصیان اهل آن مشاهد؛ به سبب آن كه حضور در آن مجالس دلیل رضاست بر آن معاصی.
نواب خاتمة المجتهدین در مطاعن المجرمیة، بعد از ایراد آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ «3» آورده است كه: سئل الصادق عن القصاص، أیحلّ الاستماع لهم؟ فقال: لا. و قال: من اصغی إلی ناطق فقد عبده، فإن كان الناطق عن اللّه، فقد عبد الله، و ان كان الناطق عن ابلیس، فقد عبد ابلیس. یعنی: پرسیدند از حضرت امام جعفر صادق- علیه السلام- از حال قصه خوانان، كه آیا حلال است گوش داشتن به ایشان؟ آن حضرت فرمود كه حلال نیست. و فرمود كه هر كس گوش بدارد به ناطقی، پس به تحقیق او را پرستیده. بدان كه مراد ناطقی است كه قصه‌های دروغ خواند و لب به سخنان باطل جنباند؛ چنان كه در آخر این حدیث
______________________________
(1). مؤمنون، 3
(2). فرقان، 72
(3). لقمان، 6
ص: 865
مستفاد می‌شود. آنگاه آن حضرت فرمود كه، پس اگر ناطقی باشد كه از خدا سخن گوید، یعنی حق گوید، به تحقیق كه شنونده، خدای را پرستیده؛ و اگر ناطقی باشد كه از ابلیس سخن گوید، یعنی باطل گوید، پس به تحقیق كه شنونده، ابلیس را پرستیده. و چون از اول این حدیث مفهوم گردید كه هر كس گوش به قصه خوانان دروغگوی بدارد، آن قصه خوان را پرستیده، و از آخر این حدیث به وضوح رسید كه هر كس گوش به آن طور ناكسی كند، بندگی شیطان به جای آورده. پس از این حدیث مستفاد گشت كه اگر كسی استماع نماید قصه‌ای را كه بر حمزه كه عمّ پیغمبر آخر الزمان و سید شهداست بسته‌اند، هم قصه خوان را پرستیده و هم شیطان را عبادت نموده. و هرگاه چنین باشد، پس ملاحظه نمای حال كسی را كه قصه‌ای شنود و افسانه‌ای را گوش كند كه در تعریف ابو مسلم خارجی پركین ساخته‌اند و در مدح آن ناصبی لعین پرداخته.
و بعد از نقل این حدیث شریف، نواب مشار الیه می‌فرماید كه: اعلم أنّ أبعد القصّاص من الصدق و الصواب و أقربهم بالعذاب و العقاب، الذین هم یكذّبون و یفترون علی الباقر و آبائه- علیهم السلام- فی شأن أبی مسلم المروزی، و هو رجل فاجر ملعون، لم یكن من شیعة أئمّتنا، و لم یعترف بحقوقهم، و كان من أشدّ مخالفیهم. و القاصّون الخارصون، یبدّلون أحواله و أخباره و یحرضون و یرغبون الجهّال بمحبّته، و هم غافلون عن قوله تعالی: «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبِینَ». «1» یعنی بدان بدرستی كه دورترین قصه خوانان از راستی و درستی و نزدیك‌ترین ایشان به عذاب و عقاب الهی، آن كسانی‌اند كه دروغ می‌گویند و افترا می‌زنند بر حضرت امام محمد باقر و آبای كرام آن حضرت- علیهم السلام- در شأن ابو مسلم مروزی و این ابو مسلم مردی بود فاجر، نبود از شیعه امامان ما. و اعتراف نكرد به امامت ایشان و از سخت‌ترین مخالفان ایشان بود. قصه خوانان دروغگوی، بدل می‌كنند احوال و اخبار او را و حریص و راغب می‌گردانند جهال را به دوستی او؛ و ایشان غافلانند از قول حضرت الله تعالی كه می‌فرماید: «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبِینَ»، یعنی، بدان كه لعنت خداست بر دروغگویان. «2»
ابهری پس از تقسیم مردمان به چند دسته و این كه گروه پنجم كسانی هستند كه بالطبع شریر هستند می‌نویسد: مسوّد اوراق گوید: بی‌شك قصاص خرّاص- به معنای دروغگو- فریبنده، گروهی بوده‌اند در شمار زیانكاران گمراه كننده طایفه. مؤید این حال و مصدق این مقال آن كه از اواخر سنه 932 كه به تجدید نهی از این منكر وقوع یافته، و لعن و طعن ابو مسلم شیوع گرفته تا این زمان كه اوائل سنه 938 است، با آن كه عوام كالانعام، از علمای
______________________________
(1). آل عمران، 61
(2). ابهری، همان، صص 142- 143
ص: 866
كرام و فضلای عظام، از حال آن شقی استعلام نموده‌اند، هنوز بعضی از ایشان از اختلاب- فریفتن- یاوه گویان شیطان صفتان، چنان كه عادت مستضعفان است، متفكر و حیرانند. لهذا به خاطر فاتر رسید كه در این مقام، مجملی از احوال آن مبدع ظلّام، تحریر دهد تا بعضی از مؤمنان كه به مطالعه این مختصر رغبت نمایند، حجاب شك و نقاب ارتیاب از پیش چشم آن كوته نظران مرتفع سازند. «1»
وی سپس بحث بسیار مفصلی را درباره تاریخ زندگی ابو مسلم مطرح كرده و كوشیده تا ثابت كند «ابو مسلم مروزی از گروه امامیه و فرقه ناجیه اثنا عشریه نبوده و به قدم مخالفت، طریق معاندت پیموده» است. روشن است كه وی به حمایت از كتاب المطاعن المجرمیه استاد، این مطالب را نگاشته و از آن كتاب نیز استفاده كرده است. وی صفحات 152 تا 191 كتاب را به شرح حال ابو مسلم اختصاص داده و تمامی تلاش وی آن است تا ثابت كند وی شیعه امامی مذهب نبوده است. وی تفصیل بحث را به كتاب منهج النجات وا می‌گذارد كه «در آن كتاب اكثر مطاعن او از كتب معتبره و به طرق متنوعه منقول و مذكور» شده است. «2»
وی پس از آن كه خبر كشته شدن ابو مسلم را در رومیه مدائن آورده، می‌نویسد:
راقم حروف گوید: عجب حالتی است كه ابو مسلم مروزی در رومیه مدائن كشته شده و تن ناپاك و جثه خبیثه او را در آب انداختند؛ یكی از جهال در حوالی نیشابور علامت قبری ساخته بود و آن را قبر ابو مسلم نام كرده؛ و عجب‌تر آن كه با وجود آن كه شاه جنت مكان فردوس آشیان فرموده كه آن صورت قبر را ویران كرده بودند، بعد از رحلت آن حضرت به صدر جنّت، دیگری از جهال به تعمیر آن موضع پرداخته بود و آن محل را مطاف عوام كالانعام ساخته و هیچ تأمل ننموده كه اگر ابو مسلم مخالف اهل البیت نمی‌بود، شاه علیین آرامگاه به تخریب قبری كه به او نسبت می‌دادند، كی اشاره می‌فرمود؟ چون این خبر معروض رأی انور اقدس شاهی ظل اللهی گردید، فرمود كه بار دیگر آن مكان را ویران و با خاك یكسان ساختند. «3»
آنچه درباره مقبره ابو مسلم، افزون بر این اطلاعات می‌دانیم، این نكته است كه حافظ ابرو درباره آمدن تیمور به خراسان و نیشابور می‌نویسد: امیر صاحب قران به جانب نیشابور توجه نمود و چون به مزار صاحب الدعوة ابو مسلم رسید، امیر علی بیك به بساط بوسی شتافت. «4»
______________________________
(1). ابهری، همان، ص 145
(2). همان، ص 188
(3). همان، ص 182
(4). به نقل از: یوسفی، غلامحسین، ابو مسلم، سردار خراسان، صص 153- 154
ص: 867
در ظفرنامه تیموری هم آمده است كه، تیمور «چون در راه به مزار صاحب الدعوة ابو مسلم مروزی رسید، كمال اخلاص و صفای عقیدت، باعث اقامت رسم زیارت شده فرود آمد و استمداد همّت نمود. «1» به عقیده مؤلف تاریخ نیشابور، مزاری كه اكنون در نیشابور به عنوان مزار طفلان مسلم وجود دارد، چیزی جز بقایای قبر ابو مسلم خراسانی كه دوستداران وی، بعدها به نامش ساخته‌اند، نیست. «2»
ابهری در ادامه به برخی از احادیثی كه به دروغ در فضیلت ابو مسلم ساخته شده اشاره كرده و نمونه‌هایی از این روایات را نقل كرده است. پس از آن می‌نویسد: هر كس میل به ابو مسلم كند، از اهل جهنم است؛ زیرا كه ظلم از این بزرگتر نمی‌باشد كه كسی حق اهل البیت پیغمبر را گرفته، به دشمنان ایشان دهد و اعدای اهل البیت را تقویت نموده، ایشان را بر آن حضرات رفیع الدرجات مسلط سازد ... پس بنا بر این خواندن و شنیدن قصه موضوعه و منسوبه به ابو مسلم مروزی كه مشتمل بر تعظیم ذكر اوست، باعث دخول در نیران است و سبب گرفتاری به آتش سوزان. و نواب مشار الیه- یعنی محقق كركی- در مطاعن المجرمیة آورده كه قال الصادق علیه السلام: من شكّ فی كفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو كافر. یعنی هر كه شك كند در كفر دشمنان ما و در كفر ظلم كنندگان در حق ما، پس او كافر است. و اگر كسی در كفر ابو مسلم مضایقه داشته باشد، به واسطه آن كه او با بنی امیه مخالف بوده، از مقوله آن است كه در كفر عبد الله بن زبیر مضایقه نماید و متمسك شود به آن كه او با بنی امیه دشمن بوده، یا حجاج یوسف ثقفی را كافر و ملعون نداند و مستند شود به آن كه او عبد الله زبیر را با بسیاری از زبیریان كشته یا مناقشه نماید كه شبیب شیبانی كافر و ملعون نیست و چنگ در زند به آن كه او با حجاج یوسف ثقفی جنگها كرده و از مردم او بی‌حد به قتل رسانیده و فساد این گونه اعتقاد بر ارباب رشد و رشاد كالشمس فی الضّحی در عین ظهور و جلاست.
نواب خاتمة المجتهدین و رئیس المحققین در مطاعن المجرمیة می‌فرماید كه ابو مسلم مروزی قهرمان- به معنای كارفرما- ظالمی بود از جانب بنی عباس؛ چنان كه حجاج یوسف ثقفی بود از جانب بنی امیه ... و برخی از ارباب سیر در مؤلفات خود ایراد نموده‌اند كه ابو مسلم مروزی سیصد هزار كس بالتعیین كشته و عوام این را از شجاعت او می‌شمرند؛ همانا معنی بالتعیین را نمی‌دانند، بلكه تصور می‌كنند كه این كشتن در میادین و معارك از او به ظهور رسیده؛ چنان كه قصه خوانان در آن قصه كاذبه می‌گفتند ... پس چون مشخص شد كه ابو مسلم ظالم بوده، بلكه به دلایل قاطعه و اخبار متواتره كفرش ثابت گشت، هر كسی با
______________________________
(1). ظفرنامه تیموری، ج 1، ص 237، به نقل از: مؤید ثابتی، همان، ص 87
(2). مؤید ثابتی، همان، ص 87
ص: 868
او دوستی ورزد ... او نیز از جمله ظالمان است و سزاوار آتش سوزان.
نواب خاتمة المجتهدین در كتاب مطاعن المجرمیه حدیث صحیحی به اسناد خود در طعن ابو مسلم ذكر فرموده؛ این ضعیف خوفا للإطناب از سر نقل این درگذشت و طالب اطلاع را به مطالعه آن كتاب اشارت نمود.
ابهری می‌نویسد: اكنون به تحریر یكی از فتاوی نواب خاتمة المجتهدین كه در این باب است، اكتفا می‌رود: بدان كه در جواز لعن ابو مسلم مروزی،: بسیاری از ارباب تولّی و اصحاب تبرّی از نواب مشار الیه استفتا نمودند و آن جناب به خط شریف افتا می‌فرمود و به توقیع منیع آن فتاوی را مزین می‌نمود. چون یكی از آن صحایف گرامی به دست این ضعیف افتاده بود، خواست كه صورت آن، از برای ازدیاد فواید مؤمنان، در این مختصر ثبت افتد.
صورت استفتا این است:
ما قول شیخنا و سیدنا و سندنا و مولینا و هادینا و قدوة أرباب الإفادة و التحقیق، زبدة أصحاب الهدایة و التدقیق، محیی مراسم أئمة الطاهرین، وارث علوم الأنبیاء و المرسلین، استاد اهل الحق و الیقین، أسوة الفضلاء المتبحّرین، صفوة العلماء الراسخین، ظهیر الاسلام، خاتمة المجتهدین- خلّد الله ظلال ارشاده و اجتهاده و افادته و افاضته علی مفارق المسلمین إلی یوم الدین- فی أبی مسلم المشهور المروزی: أیجوز اللعن علیه ام لا؟ بیّنوا تؤجروا.
صورت فتوا این است:
الثقة بالله وحده، یجوز اللعن علیه، بل الطعن علی من یمیل إلیه، و إن البراءة منه واجبة علی كلّ واحد من المؤمنین، لأنّه رأس من رؤوس المخالفین، و معاند من معاندی أئمة المعصومین، الذین افترض الله سبحانه مودّتهم و عداوة أعدائهم علی الخلق أجمعین، فلا یسمع قصة الكاذبة الّتی یلفّقونها القاصّون فی مدحه، و لا یمنع اللاعنین عن لعنه إلّا الفاسقون.
موضع مهر نواب مشار الیه.
حاصل معنی استفتا و فتوا این است كه از نواب عالی پرسیده‌اند كه چه می‌فرمایی در باب ابو مسلم مروزی كه مشهور است؟ آیا جایز است لعنت كردن بر او؟ نواب مستطاب در جواب فرموده‌اند كه، بلی جایز است لعن كردن بر او، بلكه جایز است طعن زدن هر آن كسی را كه میل كند به سوی او، و به درستی كه تبرا نمودن از او واجب است بر هر یكی از مؤمنان، از برای آن كه او رأسی است از رئوس مخالفین، و معاندی است از معاندین ائمه معصومین؛ آن ائمه كه واجب گردانیده است خدای سبحانه و تعالی دوستی ایشان را و دشمنی دشمنان ایشان را بر تمام خلق. پس گوش نمی‌كند قصه دروغ او را، آن قصه كه
ص: 869
درهم بافته‌اند قصّه خوانان در مدح او، و منع نمی‌كند لعن كنندگان را از لعن كردن بر او، الّا فاسقان. «1»
این بود گزارش تفصیلی آنچه كه محمد بن اسحاق ابهری درباره موضع مرحوم كركی، نسبت به ابو مسلم و قصه خوانان آورده است. در تأیید آنچه ابهری درباره موضع شاه طهماسب آورده است، به این سخن اسكندر بیك نیز درباره آن شاه، می‌توان استناد كرد كه نوشت: شاه طهماسب پیوسته امر معروف و نهی منكر نصب العین ضمیر انورش بود، و ...
در امر معروف و نهی منكر به نوعی مبالغه فرمودند كه قصّه خوانان و معركه گیران از اموری كه در او شایبه لهو و لعب باشد، ممنوع گشته، پانصد تومان تریاك فاروق كه در سركار خاصه شریفه بود، به شبهه حرمت در آب روان حل كردند. «2